ای برگ ...!
مرا با سبزیِ خود
در آغوش بگیر ...!
من درختِ برهنهی پاییزم
که میلرزم ...
ای باران ...!
مرا سیراب کن ...!
من ماسههای کویرم،
از سرزمینِ گرم و خشک ...
باد الک میشود،
با گذر از میانِ دستانم ...
گرم کن مرا،
ای تو که خورشیدی ...!
من از پیشترها،
اینجا ایستادهام،
پنهان شده در کلمات،
چون سایهی درختان،
بر چشمههای جوشان ...
#هالیناپوشویاتوسکا