وقتی باد پردههای اتاقُ
جانِ مَرا به بازی میگیرد ،
خاطراتِ عشقِ زمستانیمان را به خاطر میآورم
دست به دامنِ باران میشوم ،
تا بر دیاری دیگر ببارد
وَ برف
که بر شهری دور ...
آرزو میکنم خُدا
زمستان را از تقویمِ خود پاک کند !
نمیدانم چگونه ،
این فصلها را بیتو تاب بیآورم !
#نزارقبانی