سنایی غزنوی از نخستین کسانی است که در قالب قصیده به بیان مطالب سیاسی و اجتماعی و عرفانی پرداخت و در قصاید خود رویاروی مظالم حکّام عصر ایستاد و بیپروا از ستم حاکمان و ریاکاری آنان و متولیان دین و اربابِ مذهبِ زر و زور و تزویر انتقاد کرد.
یکی از شاهکارهای انتقادی و سیاسی او قصیدهای است با مطلع:
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
ای خداخوانان قال الاعتذار الاعتذر
او از همین بیت اول نیش انتقاد خود را متوجه اصحاب کیشِ زر و تزویر میکند و از اینکه آنان با قلبی سیاه و ریشی سفید هنوز در فریبآبادِ گیتی حریصانه به دنبال جمع مال و فریب خلق هستند انتقاد میکند.
سپس به سمت حکام ظالم میرود و حال و وضع شاهان پیشین را برای آنها بیان میکندو به آنها میگوید پیش از شما شاهان قدرتمندی بودند که دامنه سلطه آنها بسیار وسیع بود ولی اکنون مرگ آنها را پراکنده و نابود کرده است:
در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسِل بود سنان جوزافگار
بنگرید اکنون بناتالنعشوار از دست مرگ
نیزههاشان شاخ شاخ و تیرهاشان پارپار
می نبینید آن سفیهانی که ترکی کردهاند
همچو چشم تنگ ترکان گورشان بس تنگ و تار
در ادامه شاعر به نقد اخلاق و رفتار کسانی میپردازد که مزوّرانه در میان خلق زندگی میکنند و خود را زینالدین و فخرِ ملک مینامند. کسی که خود را زینت نامیده است به طراوت و تازگی کفر کمک می کند آنکه خود را افتخار کشور نامیده است باعث ننگ و رسوایی کشور است:
این یکی گه زینِ دین و کفر را زو رنگ و بوی
آن یکی گه فخر مُلک و ملک را زو ننگ و عار
زین یکی ناصر عبادالله خلقی ترت و مرت
زان دگر حافظ بلادالله شهری تار و مار
سپس مردم را در برابر این سگصفتانِ پرآزار به صبوری دعوت میکند و به آنان میگوید گرچه آدمصورتان سگصفت بر ما مستولی و چیره شدهاند ولی به زودی جوهرآدمیت و انسانیت پا به میدان مینهد و از این ظالمان بیرحم و نادانان دمار درمیآورد و روی آن مردمکُشان زرد خواهد شد روی شما محنتکشان سرخ و اناری میگردد:
گرچه آدم صورتانِ سگصفت مستولیند
همکنون باشد که از میدان دل عیّار وار
جوهر آدم برون تازد برآرد ناگهان
زین سگانِ آدمیکیمخت و خر مردم دمار
تا ببینی روی آن مردم کشان چون زعفران
تا ببینی رنگ آن محنت کشان چون گُلانار
ابیاتی این گونه است که محرومان همهی تاریخ و اعصار ما را در ظلمتِ استبداد همچنان زنده و امیدوار نگه داشته است:
اندرین زندان بر این دندانزنان سگ صفت
روزکی چند ای ستمکش صبر کن دندان فشار
تا ببینی موری آن خس را که میدانی امیر
تا ببینی گرگی آن سگ را که میخوانی عیار
باش تا کُل بینی آنها را که امروزند جزو
باش تا گُل یابی آنها را که امروزند خار
https://t.center/Naglemaani