View in Telegram
مُحتَسِب در قدیم حکومت‌ها ماموری در بازارها و خیابان‌ها می‌گذاشتند تا بر اجرای احکام شرعی در میادین و مکان‌های عمومی نظارت داشته باشد به این مامور محتسب می‌گفتند. محتسِب علاوه بر نظارت بر اجرای احکام دین، بر مسائلی دیگری مانند درستی ترازو و مقادیر و اندازه‌ها نیز نظارت می‌کرد تا کسی کم‌فروشی و گران فروشی نکند. هم‌چنین مبارزه با اعمال نامشروع و منهیات و اجرای حدود شرعی هم از وظایف محتسب بوده است. ویژگی بارز محتسبان در ادبیات فارسی ریاکاری و فساد آنها است. در دیوان حافظ محتسب نماد و سمبل ریاکاری است: ای دل طریق رندی از محتسِب بیاموز مست است و در حق او کس این گمان ندارد حافظ محتسب را مستِ ریا می‌داند و درباره او می‌گوید: بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل مست ریاست محتسب باده بده ولاتخف علاوه بر این محتسب بسیار نامرد و پست است و حرمت نمی‌شناسد. شراب را می‌خورد و جام را می‌شکند: باده با محتسب شهر ننوشی زنهار بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد حافظ به ریاکارترین حاکم زمان خود یعنی امیر مبارزالدین مظفری که شخصی خشک مقدّس و افراطی بوده است لقب محتسب می‌دهد. این مبارزالدین پس از به قدرت رسیدن در شیراز در اجرای احکام شرعی و حدود بسیار سخت‌گیری می‌کند و میخانه‌ها را تعطیل می‌کند ولی خودش از فاسدترین افراد زمانه است‌. درِ میخانه را بسته ولی درِ خانه‌ی تزویر و ریا راگشوده است. در میخانه ببستند خدایا مپسند که درِ خانه‌ی تزویر و ریا بگشایند در مثنوی مولانا نیز داستانی راجع به احوالات این محتسبان به این شرح آمده است: محتسبی درنیمه‌های شب فرد مستی را می‌بیند که در کنار دیواری خفته است. محتسب او را بیدار می‌کند و از او می‌پرسد چه خورده‌ای؟ مست می‌گوید از آنچه در این کوزه هست. محتسب می‌پرسد در سبو چه بود؟ مست می‌گوید: همان چیزی که من خورده‌ام. محتسب از مست می‌خواهد که آه کند ولی مست هوهو می‌کند. محتسب خشمگین می‌شود و می‌گوید من می‌گویم آه کن تو هو هو می‌کنی؟ مست در جوابش می‌گوید: افراد غمگین و دردمند آه می‌کشند ولی من شادم و به این علت هو‌هو می‌کنم. محتسب می‌گوید برخیز تا به زندان برویم. مست می‌گوید ای محتسب دست از من بردار از من چیزی عاید تو نمی‌شود اگر من قدرت رفتن داشتم به خانه‌ی خودم می‌رفتم و گرفتار تو نمی‌شدم. در اشعار دوران صفوی نیز اشاراتی به نحوه‌ی برخورد محتسب با مردم وجود دارد و از این اشارات مشخص می‌شود که محتسب برای شناسایی افراد مست دهان آنها را بو می‌کرده است و به افرادی که با صدای بلند می‌خندیده‌اند گیر می‌داده است و آنها را بررسی می‌کرده است تا اگر شراب نوشیده‌اند آنها را حد بزند: خنده‌ی مستانه حدّ کیست در باغ جهان محتسب اینجا دهان غنچه را بو می‌کند سلیم تهرانی خنده بدمستی است در ایّام ما هُشیار باش محتسب بو می‌کند اینجا دهان بسته را کلیم کاشانی این دو بیت سلیم و کلیم سروده‌ی احمد شاملو شاعر معاصر را فرا یاد می‌آورد آنجا که گفته است: دهانت را می‌بویند مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم دلت را می‌بویند روزگارِ غریبی‌ست، نازنین! اما از همه‌ی اینها مهمتر قطعه‌ی مست و هشیار پروین اعتصامی است که مناظره‌ای رندانه و پر نکته بین مست و محتسب را بهانه‌ی نقد و طرح پاره‌ای مسائل دقیق اخلاقی و فلسفی و اجتماعی می‌سازد: محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت: ای دوست این پیراهن است، افسار نیست! گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: می‌باید تو را تا خانهٔ قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟ گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم گفت: پوسیده‌ست، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست ا.ن https://t.center/Naglemaani
Telegram Center
Telegram Center
Channel