سلام جناب علیخواه
درباره نوشته خانه همیشه مامن ما نیست
نمی دانم از کدام گروه با مطالب شما اشنا شدم، ولی از گروه های فرهیخته ای بود که مطالبشان برایم با ارزش بود و خرسندم از خواندن دیدگاه شما
ترک خانه، بارها و به شکل های مختلف انجامش دادم.
۲ سال قبل از جدایی ام، وقتی فهمیدم طرفم دیگر قابل اعتماد نیست با یک ناباوری عمیق روبرو شدم، باورم نمیشد ولی باید رابطه را ترک می کردم، هنوز هم با همان نگاه ماهی به روزگار ۱۰ ساله گذشته اش فکر می کنم، یک روز که سرکار رفته بودم در برگشت کلید خانه عوض شده بود و پشت درب ماندم، با یک دست لباس بر تن و بچه در بغل، به یک لحظه ان خانه برایم تمام شد و تمام.
حتی همان لحظه طرفم هم برایم تمام شد، حتی نتوانستم ان نگاه را به ان خانه داشته باشم و البته شاید هم خوب بود.
۲ الی ۳ خانه عوض کردم در یک سال و سلام و خداحافظی هایی، مثلا اولین خانه ای که رفتم یک خانه قدیمی بود که سالیان انبار بود و برای انبار وسایلم کرایه کردم، وقتی از صاحبخانه خواستم امکان سکونت در ان دارم و اجازه داد، مادرم اشک می ریخت ولی لحظه شادی من بود مامن من بود، یک هفته شستمش و چیدم وسایلم را برای زندگی و اینقدر حس خوبی به خانه دادم و بعد از ۶ ماه که تحویلش دادم دوباره شروع به زندگی کرد و از انباری در امد، ۴ ماهی رفتم خوابگاه دانشجویی و چون حالا بخاطر خودم مکان را گرفته بودم خوشحال بودم، لحظه ای که فرزندم را برای دیدن خانه بردم، پسرم گفت مامان سالنش کجاست؟ و ان لحظه هیچ وقت فراموشم نمیشود که چند ماه همه وسایلم در یک انبار دیگر بود و من در یک سوییت دانشجویی و بعد از ان خداحافظی با آنجا و ورود به خانه خودم، چقدر دلنشین بود بعد از جنگیدن و تلاش زیاد و الان که این متن را مینویسم خانه ام مکان امن من است ولی کشورم نه
بارها به خیابان و کوچه هایش نگاه کردم و خداحافظی ولی هنوز هستم
نمی دانم چه خواهد شد