عزیز یک مقدار دارید همه چیز رو با هم قاطی میکنید چون الفاظ مشترک در این بحث زیاد هستند احتمالا مشکل از منه که در قالب درست و منظمی بحث رو پیش نبردم الان من خوشایند بودن رو ملاک و خط کش قرار ندادم برای اخلاقی بودن که میگید پادشاه از تجاوز خوشش میاد پس خوبه تجاوز
شما گفتید خط کش اخلاق چیه گفتم زندگی مسالمت آمیز
گفتید خوب بودن زندگی مسالمت آمیز رو ثابت کنید گفتم که این خودش خط کش اخلاق هست نمیشه خوب و بدش رو با خود اون ثابت کرد میشه مغالطه دور و نمیشه یه خط کش اخلاقی رو با خط کش اخلاقی دیگری خوب و بدش رو سنجید این میشه تسلسل
شما گفتید که بله منم همچین توقعی ندارم منظورم از خوبی و بدی در اینجا اخلاقی بودنش نیست شما بیاید خوب بودن زندگی رو چراییش رو بگید
من اینجا گفتم که زندگی خوبه چون زندگی خوشایند هست و به این دلیل خوشایند هست که زندگی لذت بخش هست و لذت بردن خوشایند هست
شما گفتید اینجا دارم مغالطه توسل به احساسات میکنم مثل مثال قاضی من گفتم در مثال قاضی احساسات به این دلیل مغالطه بود چون احساسات به بیگناهی پسر قاضی نامربوط بود چرا که ملاک گناهکاری و بیگناهی در اینجا شرع و قانون هست نه خوشایندی امّا در حرف من مغالطه توسل به احساسات نیست چرا که ملاک خوب و بد بودن زندگی خود خوشایند بودن معرفی شده و از اونجایی که لذت بردن که خوشایند هست به این ملاک مربوط هست پس مغالطه توسل به احساساتی نیست
بعد شما گفتید که مغالطه دوری هست خب الان ممنون میشم نشونم بدید زندگی خوبه چرا 👈 چون زندگی دوست داشتنی هست چرا 👈 چون زندگی لذت دارد و لذت هم دوست داشتنی هست به من دوری بودنش رو نشون بدید من واقعا دور نمیبینم از معرفی یه ملاک برای برتری سنجی شروع شده و به بدیهیات همونطور که خودتون گفتید ختم شده در مورد مغالطه توسل به احساساتش پاراگراف قبل توضیح دادم
پس اینجا خوشایند بودن ملاک اخلاقی بودن نیست اینجا ملاک سنجش برتری زندگی به مرگ عنوان شده که از من مطالبه شد و تقدیمتون کردم