در همنوایی با ترنم باران در شمالی ترین ایستگاه نگاهم همقدم می شوم با خیالت درکوچه های امید چکامه ی نگاهِ مهربانت گوش ذهنم را می نوازد تا در حضور باران تو بر باغچه ی قلبم بباری و خرامان خرامان یاس پژمرده ی احساسم جوانه بزند
"جمعه"ها بايد يك قلم برداشت آغشته كرد به تمامِ رنگهاى پر از اميد پر از دوست داشتن و كشيد روى هفته اى كه براى خودمان خواسته يا نا خواسته، "سياه و سفيد" كرديم "جمعه" ها را بايد رنگى سر كرد رنگ دوست داشتن رنگِ اميد رنگِ زندگى رنگِ خانواده......
شب... از گیسوانِ آسمان در نازِ مهتاب می چکد و گلِ شعر، لابه لای عطرِ موهایش می شکفد و شب بوی عاشق مست از گونه های نازکِ شب خیالم را نوازش می دهد تا رویای شیرینِ دیدارت را خواب ببینم