●یرواند آبراهامیان: پادشاهیِ پهلوی پنجمین ارتش بزرگ جهان را داشت. شاهِ ایران بزرگترین نیروی دریایی در خلیج فارس و بزرگترین نیروی هوایی را در آسیای غربی داشت.
ترجمه:... ایران یکی از چند کشور انگشت شمارِ جهان شد که به جای وزارت دفاع، وزارت جنگ داشت. در دوران ۳۳ تا ۵۶ بودجهی نظامی ۱۲ برابر افزایش یافت و سهم آن از بودجهی سالانه از ۲۴ به ۳۵ درصد از ۶۰ میلیون در ۳۳ به ۵/۵ میلیارد در ۵۲ و سپس ۷/۳ میلیارد دلار در ۵۶ - رسید. نیرویهای شاغل در آن نیز از ۱۲۷ هزار به ۴۱۰ هزار تن افزایش یافت. در ۵۶ نیروی زمینی کشور بیش از ۲۲۰ هزار، نیروی هوایی ۱۰۰ هزار، ژاندارمری ۶۰ هزار و نیروی دریایی ۲۵ هزار نیرو داشت. بیشتر بودجهی ارتش صرف تسلیحات بسیار پیشرفته می شد... در سال ۵۴، شاه بزرگترین نیروی دریایی در خلیج فارس، بزرگ ترین نیروی هوایی در آسیای غربی و پنجمین ارتش بزرگ جهان را داشت. زرادخانهی وی شامل بیش از ۱۰۰۰ تانک مدرن، ۴۰۰ هلیکوپتر، ۲۸ هاورکرافت، ۱۰۰ قبضه توپ دور-زن ۲۵۰۰ موشک ماوریک، ۱۷۳ فروند هواپیمای جنگندهی اف ۴ و ۱۴۱ فروند هواپیمای اف ۵، ۱۰ فروند اف ۱۴ و ۱۰ فروند هواپیمای حمل و نقل نظامی بویینگ ۷۰۷ می شد. @na_ta_ma
●ایرانِ پادشاهیِ پهلوی پنجمین ارتش بزرگ جهان را داشت. شاهِ ایران بزرگترین نیروی دریایی در خلیج فارس و بزرگترین نیروی هوایی را در آسیای غربی داشت.
آقای یرواند آبراهامیان نویسنده مصدّقالهی کمونیست و دشمن پهلوی در اعترافی مینویسد:
Of the three pillars holding up the Pahlavi state, the military continued to receive preferential treatment. The shah launched the new era by changing the name of the defense ministry back to ministry of war to make it clear that civilians had no business meddling in military matters. Iran became one of the few countries in the world with a ministry of war rather than of defense. In the period between 1954 and 1977, the military budget grew twelvefold and its share of the annual budget went from 24 to 35 percent - from $60 million in 1954 to $5.5 billion in 1973, and further to $7.3 billion in 1977. Its manpower expanded from 127,000 to 410,000. By 1977, the regular army had in excess of 220,000 men, the air force 100,000, the gendarmerie 60,000, and the navy 25,000. Much of the military budget went into ultra-sophisticated weaponry. Arms dealers joked that the shah devoured their manuals in much the same way as other men read Playboy. By 1975, the shah had the largest navy in the Persian Gulf, the largest air force in Western Asia, and the fifth largest army in the whole world. His arsenal included more than 1,000 modern tanks, 400 helicopters, 28 hovercraft, 100 long-range artillery pieces, 2,500 Maverick missiles, 173 F4 fighter planes, 141 F5s, 10 F145, and 10 Boeing 707 transport planes.
📚a history of modern Iran, by Ervand Abrahamian, page 124-125
ترجمه: از سه پایهی نگه دارندهی حکومت پهلوی، ارتش همچنان در اولویت قرار داشت. شاه دوران جدید را با برگرداندن نام پیشین وزارت دفاع به وزارت جنگ آغاز کرد تا نشان دهد که غیر نظامیان حق دخالت در امور نظامی را ندارند. ایران یکی از چند کشور انگشت شمارِ جهان شد که به جای وزارت دفاع، وزارت جنگ داشت. در دوران ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۶ بودجهی نظامی ۱۲ برابر افزایش یافت و سهم آن از بودجهی سالانه از ۲۴ به ۳۵ درصد از ۶۰ میلیون در ۱۳۳۳ به ۵/۵ میلیارد در ۱۳۵۲ و سپس ۷/۳ میلیارد دلار در ۱۳۵۶ - رسید. نیرویهای شاغل در آن نیز از ۱۲۷ هزار به ۴۱۰ هزار تن افزایش یافت. در ۱۳۵۶ نیروی زمینی کشور بیش از ۲۲۰ هزار، نیروی هوایی ۱۰۰ هزار، ژاندارمری ۶۰ هزار و نیروی دریایی ۲۵ هزار نیرو داشت. بیشتر بودجهی ارتش صرف تسلیحات بسیار پیشرفته می شد. دلالان اسلحه به شوخی میگفتند که شاه کتابچهی راهنمای آنها را با همان ولعی میخواند که دیگران پلی بوی میخواندند. در سال ۱۳۵۴، شاه بزرگترین نیروی دریایی در خلیج فارس، بزرگ ترین نیروی هوایی در آسیای غربی و پنجمین ارتش بزرگ جهان را داشت. زرادخانهی وی شامل بیش از ۱۰۰۰ تانک مدرن، ۴۰۰ هلیکوپتر، ۲۸ هاورکرافت، ۱۰۰ قبضه توپ دور-زن ۲۵۰۰ موشک ماوریک، ۱۷۳ فروند هواپیمای جنگندهی اف ۴ و ۱۴۱ فروند هواپیمای اف ۵، ۱۰ فروند اف ۱۴ و ۱۰ فروند هواپیمای حمل و نقل نظامی بویینگ ۷۰۷ می شد. @na_ta_ma
۹ آذر ۱۳۵۰ سالروز بازگرداندن تنب بزرگ، کوچک و بوموسی به خاک میهن گرامی باد
بازگشت اقتدار آمیز و پر افتخار جزایر سهگانه به ایران روز ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱ برابر با سه شنبه ۹ آذر ۱۳۵۰ در شرایطی صورت گرفت که نیروهای ارتش شاهنشاهی پهلوی در جزیره ابوموسی مورد استقبال برادر حاکم وقت شارجه و حاکم فعلی قرار گرفتند.
●مخالفین شاهنشاه آریامهر و حکومت پهلوی تماماً تروریستهایی بودند که هدفشان از بین بردن هویت ایران بود که امروزه نتیجه عمل آنها را مشاهده میکنیم.
آقای لطفالله میثمی از پیشگامان مجاهدین خلق و از نزدیکان آخوند خامنهای میگوید: "وقتی از زندان شیراز آزاد شدم و مجدد میخواستم بپیوندم به مبارزات مخفی، آرزوم این بود که به خانه جمعی بروم و تمام هست و نیستم را در طبق اخلاص بگذارم، هدف ما جامعه بیطبقه توحیدی بدون اشرافیت بود. من مهندس عالیمقام شرکت نفت بودم و به مدیر عامل گزارش میدادم و ماهی ۱۸ هزار تومان حقوقم بود، یک پیکان ۱۷ هزار تومان بود".
آنچه مشخص است، این است که مخالفین شاه از بیماری های جدی روانی رنج میبرند و گرایشات شدید ارتجاع سرخ کمونیستی و ارتجاع سیاه اسلامی داشتند که نهایتاً با همین تفکر ایران را نابود کردند. این تروریست یک مهندس شرکت نفت بود که حقوق بسیار بالایی نیز داشت اما از این موقعیت استفاده بهینه نکرد و خوشی زیر دلش زد و هم خود و چشمان خود را نابود کرد و هم ایران را نابود کرد. @na_ta_ma
●سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی از اعضای غیر رسمی و افتخاری سازمان تروریستی مجاهدین خلق بود و تا بعد از انقلاب نیز با آن تروریستها در ارتباط بود.
آقای لطف الله میثمی از پیشگامان سازمان تروریستی مجاهدین خلق و از دوستان نزدیک علی خامنهای در اعترافی میگوید:
"به ابعاد مردمی مجاهدین خیلی ظلم شد، تمام حامیان مجاهدین همینهایی هستند که جمهوری اسلامی را تشکیل دادند...همه حامیان مجاهدین، حامی انقلاب شدند و روحانیت از مجاهدین خیلی حمایت کرد مثل مقام رهبری. من اوایل انقلاب با آقای بهشتی خیلی دمخور بودم...چون حنیفنژاد مدتی با آقای خامنهای بود و در خانهایشان زندگی میکرد بعد که از مشهد برگشت خیلی از دیدار با اقای خامنهای خوشحال بود...به همین دلیل بعد انقلاب ما آقای بهشتی را ول کردیم و با آقای خامنهای ارتباط گرفتیم. بعد انقلاب آقای خامنهای راجع به حنیف نژاد(موسس و بنیانگذار گروهک تروریستی مجاهدین خلق)به من گفتند: ۱۰ روزی را در خانه ما بود و خانم من از ایشان خیلی تعریف میکرد، بارها شده در حضور ایشان عدهای علیه مجاهدین بنیانگذار حرف زدند که ایشان گفتند نه آنها با هم فرق دارند". @na_ta_ma
●روح الله خمینی، علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی و واعظ طبسی هر چهار نفر از حامیان سازمان تروریستی مجاهدین خلق بودند.
آقای لطف الله میثمی از پیشگامان سازمان تروریستی مجاهدین خلق و از نزدیکان روح الله خمینی در اعترافی میگوید: "مرحوم امام در سال ۵۴ میخواستند مجاهدین را رسماً تایید کنند، امّا آقای هاشمی رفسنجانی به نجف رفتند و به ایشان گفتند که در اینان داره مسائل فکری به وجود میآید و بهتر است که نه تایید نه تکذیب را ادامه دهیم و جالب اینجاست که خود آقای هاشمی رفسنجانی از حامیان مجاهدین خلق بودند. آقای ربّانی شیرازی در زندان به من گفت که چرا با قاچاقچیان اسلحه ارتباط گرفتید، چرا با من ارتباط نگرفتید تا به شما اسلحه بدهم؟ از نظر حمایت هم مقام رهبری فعلی، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای طبسی از حامیان سازمان مجاهدین بودند...آقای واعظ طبسی میگفت: من پول امام زمان را به مجاهدین میدادم". @na_ta_ma
●اعتراف لطف الله میثمی(با نام مستعار لطفی و از رهبران گروهک تروریستی مجاهدین خلق)به سست عنصر بودن مسعود رجوی و لو دادن تروریستهای مجاهدین به ساواک توسط رجوی!
حسین دهباشی: آقای مهندس! شما گفتید که مسعود رجوی را در بازجویی دیدید در حالی که داشته دوستانش را لو میداده.
لطف الله میثمی: بله، البته من همون کت دامادیم روی صورتم بود، همان که آستر نداشت و از آمریکا آورده بودم و از زیرِ کُت میدیدم که داشتند میزدندش و او اسمهای کوچیک بچههارو هم میگفت و بعد که من بهش گفتم این قضیه رو، گفت: «که همه لو رفته بودید.». گفتم: «تو خبر نداشتی؟». بعد کینه از ما گرفت که من چرا بهش گفتم بچه هارو لو دادی...بهش گفتم که چرا لو دادی؟ باید مقاومت می کردی. @na_ta_ma
مونس الدوله ندیمهِ حرمسرای ناصرالدین شاه مینویسد:
بله! خانمهای عزیز دردانه امروز که اگر از گل بالاتر به شما بگویند اوقاتتان تلخ میشود! در آن روزها، زنها را توی جوال میانداختند و شلاق میزدند. لابد باور نمیکنید و میگویید این هم از آن حرفهای پیرزنهای قدیمی است. اما اگر خیلی جوان و جاهل هستید، از پدر و مادرهاتان بپرسید. چهل و سه چهار سال پیش، در همین تهران، یک زن کاشی دو سه تا مرد خارجی را شب توی خانهاش نگاه داشت. یک دسته مردمِ نادانِ ناخن خشکِ ریش حنایی جمع شدند و گفتند: باید این زن را توی میدان توپخانه توی جوال بیندازید و شلاق بزنید. ناچار این کار را هم کردند و جلوی هزار نفر مرد و زن، روز روشن، آن زن بدبخت را در میدان سپه توی جوال انداختند و آن قدر شلاق زدند که مُرد و مردم هم در مرگ او هورا کشیدند. همه روزنامههای آن روز هم این مطلب را نوشتند.
📚خاطرات مونس الدّوله، صفحه ۱۵-۱۶، به کوشش سیروس سعدوندیان، انتشارات زرین، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۶ خورشیدی @na_ta_ma
مونس الدوله ندیمهِ حرمسرای ناصرالدین شاه مینویسد:
آن روزها، زنها حق کار کردن نداشتند و برای زن اصلاً عیب بود که جز پخت و پز و دوخت و دوز و زاییدن و بزک کردن کاری داشته باشد؛ و هر زنی هم که کاری داشت، مردم پشت سرش لیچار میگفتند. من خودم یادم می آید: تا پیش از مشروطه، یک زنِ کلانتری در تهران بود که به او حاجی گیلانی خانوم می گفتند. او سرداری ماهوت قرمز میپوشید و شلوار ماهوت آبی پا میکرد. پوتین پاش بود و کلاه پوست تخم مرغی سرش میگذاشت. یک قمه هم زیر سرداری می بست. حاجی گیلانی خانوم از طرف نظمیۀ آن وقت به کارهای زنانه رسیدگی میکرد و در حقیقت مفتش و کارآگاه زن بود. گاهی گداری که به اندرون ما سر می زد، رنگ از روی کلفتها و کنیزها میپرید. مادرم از حاجی گیلانی رو میگرفت. اما من چون دختربچه بودم با روی باز پیش حاج گیلانی می آمدم. منزل ما منزل اعیانی و بیرونی و اندرونی و حیاط خلوت و حمام سرخانه داشت. پدرم از اعیان و رجال تهران بود.
📚خاطرات مونس الدّوله، صفحه ۸-۹، به کوشش سیروس سعدوندیان، انتشارات زرین، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۶ خورشیدی @na_ta_ma
●جایگاه اسفناک زنان در عهد ناصرالدین شاه از زبان یک شاهد عینی
مونس الدوله ندیمهِ حرمسرای ناصرالدین شاه مینویسد:
و از آن پس، رسم شد هر کس که نیاز و حاجتی داشت یا گره ای در کارش افتاده بود به جای تلاش کردن و عقل به کار انداختن، هفت قلم آجیل مشکل گشا میگرفت و به حساب خودش مراد دل را مییافت. زنهای ما در چنین محیط خرافاتی به دنیا میآمدند و رشد میکردند و می مردند. می گویند وقتی من روی خشت افتادم، مادرم با وجودی که داشت درد می کشید و بی تاب بود همین که فهمید من دخترم هق هق زد زیر گریه؛ آخر به پدرم قول داده بود که یک پسر برایش به دنیا بیاورد و حالا ترسش از این بود که چطور این خبر را به پدرم بدهد.
📚خاطرات مونس الدّوله، صفحه ۷، به کوشش سیروس سعدوندیان، انتشارات زرین، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۶ خورشیدی @na_ta_ma