بعدش هرکدوم نوبتی تنظیمات ماشینم رو تغیر میدادن و آپشنهای جدید بازی رو یادم دادن. یکیشون خیلی تاکید کرد بازی ترسناک مادربزرگ رو دانلود کنم. یادم باشهD: بعدش حرف زدن از فیلمهای ترسناکی که دیدن و همزمان گل یا پوچ بازی کردیم. خاله همینجوری که این حرف ترسناکا رو میزنم بدنم میلرزه. خاله شما ماشین داری؟ خاله تو رانندگی بلدی؟ خاله تو کلاس چندمی؟ خاله تو که بزرگی چطوری بازی میکنی؟ خاله از اینجا تا مشهد چند ساعت راهه؟ خاله موجهای آبی یعنی چی؟ خاله ما ۷شنبه داریم؟ ۱۰شنبه چطور؟ خاله ولش کن این تو تخیلاته. خاله اسم من پسر خونگرم و مهربونه. +حلوا بردار -نمیخوام *نگو نمیخوام بگو ممنون! چطور بگم که کنارشون احساس تعلق میکردم؟ چطوری بگم که بعد از رفتنشون انگار بخشی از قلبم رو پیششون جا گذاشتم؟ یکیشون گفت ایشالا بازم میایم. شاید عزیزم. شاید دوباره هم رو ببینیم. شاید یه روز وقتی هردومون خیلی خیلی بزرگ شدیم از کنار همدیگه رد شیم بدون اینکه هم رو بشناسیم. شاید هم زودتر. کی میدونه؟
و البته که دوست شدم باهاشون=] از صحبت راجع به بازیهای موردعلاقهشون شروع شد و بعدش گوشیمو بیرون آوردم و ۲۰ تا پسربچه حلقه زدن دورم تا ماشین بازیم رو تماشا کنن. «هیس نکن بذار خاله تمرکز کنه!» D:
بچهها عاشق غذای محلی بودن. مربیشون میگفت چیزی که زیاد میخورن زرشک پلو و قرمه سبزی و فست فود و کبابه. و چیزی که اینجا خیلی کم میخورن ولی بهش علاقه دارن غذاهای محلیه. ماهم تصمیم گرفتیم باقالی خورشت و میرزا قاسمی درست کنیم. برق چشمهای بچهها و لبخندهای بزرگشون وقتی از زیر زبونم بیرون کشیدن غذاشون چیه رو فراموش نمیکنم:]
امشب و توی این ساعت نادوست داشتنی، سالگرد رفتن پدرجون از پیشمونه. پدرجون توی پرورشگاه درس خوند و از همون موقع انتخاب کرد که وقتی بزرگ شد میخواد چی کاره بشه. جوابش اینه: «مهربون». یکی از آرزوهای پدرجون این بود که یه روز بچههای پرورشگاه رو دعوت کنه به خونهش و باهاشون سر یه سفره بشینه. تا وقتی زنده بود به آرزوش نرسید، اما مادرجون تصمیم گرفت توی سومین سالگردش این آرزو رو برآورده کنه. و این شکلی بود که یکی از بهترین شبهای زندگی من به وجود اومد:]
من یکی از love languageهام Quality time عه. اصلا کی گفته بیرون رفتن و با دوستها وقت گذروندن باید حتماً کافه رفتن یا چیز خاصی باشه؟ بیا باهم بریم واسهی نوبت دکترت، میخوای اسبابکشی کنی؟ بیا کمکت میکنم و میتونیم در حینش حرف بزنیم یا حتی میتونیم سکوت کنیم. امتحان یا پروژه داری؟ در سکوت میشینیم و هر کس کار خودش رو انجام میده. میخوای بری میوه، سبزیجات و وسیله برای خونه بخری؟ منم میام. باهم بریم.
دلم میخواد آدمهایی که اینجوری هستن رو پیدا کنم. واقعاً خیلی سخته دوستهایی رو پیدا کنی که مثل خودت love language اشون quality time هست.
... مریم مریم=]]]]]]]]] عاشقتم. همیشه و تو هر راهی حمایت و تشویقهات رو دارم. خیلی برام امن و عزیزییی. 😭❤️ مریم یکی از حامیترین و مهربونترین آدماییه که میشناسم. الان اصلا نمیتونم لبخندم رو جمع کنمسنسمشش. قلبمو گرم کردی:(🫂🫂🫂