کانال منتظران موعود(عج)

#قسمت1
Channel
Logo of the Telegram channel کانال منتظران موعود(عج)
@montazeranemouodPromote
2.37K
subscribers
17.3K
photos
5.66K
videos
1.1K
links
کانال مادربرنامه پیام رسان ایتا⬇ https://eitaa.com/montazeranemouod 💻 کانال پوشاک شیک شو @Poshak_shikshoo 🌹کانال خیرین ایستگاه صلواتی مردمی زمینه سازان ظهور 👇 💻 @kheyrine_zamine_sazane_zohor
@alamatha
قسمت اول
🔊 #کلیپ_صوت_مهدوی

💽 🔺وظایف منتظران درقالب صوت های کوتاه برگرفته از کتاب ارزشمند مکیال المکارم

#قسمت1

📒کتاب مکیال المکارم به دستور امام زمان عج نگاشته شده و ٨٠مورد از وظایف منتظران دراین کتاب آمده

🎤 #ابراهیم_افشاری

🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡

💻 @montazeranemouod
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #کلیپ_صوت_مهدوی

💽 🔺 موقعیت آخرالزمانی شیعیان

#قسمت1

🔹بیداری مسلمانان و صاحبان قلم

🎤 استاد #شفیعی_سروستانی

🖥 ببینید و نشر دهید📡

💻 @montazeranemouod
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستند #دوازدهمین_امام

💽 رسانه‌های یهود امام زمان را چگونه به مردم جهان معرفی میکنند⁉️

#قسمت1

🖥 ببینید و نشر دهید📡

💻 @montazeranemouod
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

❄️آیــــ🔆ــــات الهـــــــ📿ــــــے❄️

≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

⁉️علت #سکوت_خداوند_در_مقابل #ظلم_ظالمان چیست؟
و چرا همه چیز را به دنیای دیگر محول کرده است؟!

#قسمت1

✔️پاسخ اجمالی
🔵از مجموع آیات قرآن استفاده می‌‌شود که خداوند افراد گناه‌کار را در صورتى که زیاد آلوده به گناه نشده باشند، به وسیله زنگ‌هاى بیدار باش، و یا گاهى به وسیله مجازات‌‌هاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى‌‌‏سازد و به راه حق بازمى‌‌‏گرداند. اما آنها که در گناه و عصیان، #غرق شوند و طغیان و نافرمانى را به مرحله #نهایی برسانند، گاه خداوند آنها را به حال خود وامى‌‏‌گذارد، و به آنها میدان می‌‌دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حد اکثر مجازات را پیدا کنند. اینها کسانى هستند که تمام پل‌‏های پشت سر خود ویران کرده‌‏‌اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته‌‏‌اند و لیاقت و شایستگى هدایت الهى را کاملاً از دست داده‌‏اند.
🔹البته، از بعضى آیات قرآن، استفاده مى‌‏شود که خداوند گاهى به این‌گونه افراد، نعمت فراوانى می‌دهد و هنگامى که غرق لذت پیروزى و سرور شدند، ناگهان همه چیز را از آنان می‌گیرد، تا حد اکثر شکنجه را در زندگى همین دنیا ببینند.

✔️پاسخ تفصیلی

🔶اگرچه در بسیاری از موارد ظالمان و ستم‌گران در همین دنیا نیز به سزای بخشی از اعمال خود می‌‌رسند، اما نظام هستی بر این قرار گرفته است که تمام مجازات در این دنیا نباشد، و اصولاً نمی‌‌توان در این دنیا تمام مجازات برخی از ظالمان را اجرا کرد. فردی که هزاران نفر را به قتل رساند، چه مجازاتی در این دنیا می‌‌تواند برایش مناسب باشد؟

💫قرآن کریم در مورد چنین افرادی می‌فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»؛[1]💫

آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى‏‌دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‌‏دهیم براى این‌که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها، عذاب خوارکننده‏‌اى (آماده شده) است!
🍃از مجموع آیات قرآن استفاده می‌‌شود که خداوند افراد گناه‌کار را در صورتى که زیاد آلوده به گناه نشده باشند، به وسیله زنگ‌هاى بیدار باش و عکس العمل‌‏هاى اعمالشان، و یا گاهى به وسیله مجازات‌‌هاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى‌‌‏سازد و به راه حق بازمى‌‌‏گرداند. اینها کسانى هستند که هنوز شایستگى هدایت را دارند و مشمول لطف خداوند مى‌‌‏باشند و در حقیقت مجازات و ناراحتی‌‌هاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى‌‌‏شود. چنان‌که قرآن کریم مى‌‌فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛[2]

🌸 به سبب اعمال مردم، فساد در خشکى و دریا آشکار شد تا به آنان جزاى بعضى از کارهایشان را بچشاند، باشد که بازگردند.
ولى آنها که در گناه و عصیان، غرق شوند و طغیان و نافرمانى را به مرحله نهایى برسانند، گاه خداوند بنابر مصالحی آنها را به حال خود وامى‌‏‌گذارد و به اصطلاح به آنها میدان می‌‌دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حد اکثر مجازات را پیدا کنند.
اینها کسانى هستند که تمام #پل ‌‏های پشت سر خود ویران کرده‌‏‌اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته‌‏‌اند و لیاقت و شایستگى هدایت الهى را کاملاً از دست داده‌‏اند.

📚 [۱ ]،آل عمران،178

[۲ ]·روم،،41

#آیات_الهی

═════════════════════════
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊

❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️

💠کانال منتظران موعود (عج)💠

🆔 @montazeranemouod

═════════════════════════
در جستجوی کعبه دلها_قسمت اول
داستان صوتی مهدوی
🔊 #کلیپ_صوت_مهدوی

💽 در جستجوی کعبه دلها❤️
#قسمت1
🔺ایام حج نزدیک بود و من به شوق دیدار آقا صاحب الزمان، راهی مکه شدم. روزها و شب ها می گذشت و من در شوق وصال حضرت می سوختم. حج اون سال تمام شد و این سعادت نصیبم نشد. اما مگه میشد بدون دیدار به شهر خودم برگردم؟! این شد که تصمیم گرفتم تا حج سال بعد در مکه بمونم؛ و این داستان تا هفت سال ادامه پیدا کرد!
سال هفتم، با دلی شکسته به کوه های اطراف مکه رفتم تا با خودم خلوت کنم؛ اما اونجا صحنه ای دیدم که باورش واسم سخت بود....
مجموعه داستان صوتی مهدویِ لحظه ی دیدار

🎧 گوش کنید و نشر دهید📡

💻 @montazeranemouod
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

#تـشـرفـات

داستانی زیبا از #تشرف خدمت آقا صاحب زمان(عج)

#قسمت1

🔸جناب آقا شيخ حسن كاظميني فرمود:سال 1224،در كاظمين،زياد طالب تشرف خدمت حضرت ولي عصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف بودم و به اندازه اي اين عشق و علاقه شديد شد كه از تحصيل باز ماندم و ناچاريك دكان عطاري و سمساري باز كردم .
🔹روزهاي جمعه بعد از غسل جمعه،لباس احرام مي پوشيدم و شمشير حمايل مي كردم و مشغول ذكر مي شدم.(اين شمشـير هميشه بالاي دكان ايشان معلق بود) دراين روز خريد و فروش نمي كردم و منتظر ظهور امام زمان عجل اللّه تعالي فرجه الشريف بودم. يكي از جمعه ها مشغول به ذكر بودم كه سه نفر سيد جلوي صورتم ظاهر و به در دكان تشريف فرما شدند. دو نفر از آنها كامل مرد بودند و يكي جواني در حدود بيست وچهار ساله كه در وسط آن دو آقا قرار داشت و فوق العاده صورت مباركشان نوراني بود.
🔸بحدي جلب توجه مرا نمودند كه از ذكر باز ماندم و محو جمال ايشان شدم و آرزو مي كردم كه داخل دكان من بيايند.
آرام آرام با نهايت وقار آمدند تا به در دكان من رسيدند.
🌹سلام كردم .
جواب دادند و فرمودند: آقا شيخ حسن ، گل گاوزبان داري؟ (و اسم دارويي را بردندكه ته دكان بود و الان اسمش در نظرم نيست.
) فورا عرض كردم: بلي دارم. حال آن كه روز جمعه من خريد و فروش نمي كردم و به كسي هم جواب نمي دادم. فرمودند: بياور. عرض كردم: چـشم و به ته دكان براي آوردن آن دارويي كه ايشان فرمودند،رفتم و آن را آوردم.
وقتي كه برگشتم،ديدم كسي در دكان نيست،ولي عصايي روي ميز جلوي دكان قراردارد. آن عصا،عصايي بود كه در دست آن آقاي وسطي ديده بودم. عصا رابوسيدم و عقب دكان گذاشتم و بيرون آمدم و هر چه از اشخاصي كه آن اطراف بودند،سؤال كردم:اين سه نفر سيدي كه در دكان من بودند،كجا رفتند؟گفتند:ما كسي را نديديم. ديوانه شدم. به دكان برگشتم و خيلي متفكر و مهموم بودم كه بعد از اين همه اشتياق ،به زيارت مـولايـم شرفياب شدم،ولي ايشان را نشناختم .
در اين اثناء مريض مجروحي را ديدم كه او را ميان پنبه گذاشته اند و به حرم مطهر حضرت موسي بن جعفر(ع )مي برند. آنها را برگردانيدم و گفتم:بياييد.من مريض شما را خوب مي كنم. مريض را برگردانيدند و به دكان آوردند.او را رو به قبله روي تختي،كه عقب دكان بود و روزها روي آن مي خوابيدم،خواباندم.دو ركعت نماز حاجت خواندم و با اين كه يقين داشتم كه مولاي من حضرت ولي عصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف بوده است كه به دكان من تشريف آورده،خواستم اطمينان خاطر پيدا كنم.در قلبم خطور دادم كه اگرآن آقا،ولي عصر(ع ) بوده است.اين عصا را بر روي ايـن مريض مي كشم.وقتي ازروي اورد شد،بلافاصله شفا براي او حاصل و جراحات بدنش به كلي رفع شود، لذاعصا را از سر تا پايش كشيدم.في الفور شفا يافت و به كلي جراحات بدن او برطرف شد و زير عصا گوشت تازه روييد.آن مريض از شوق،يك ليره جلوي دكان من گذاشت،ولي من قبول نكردم.او گمان كرد آن وجه كم است كه قبول نمي كنم.از دكان به پايين جست و از شوق بناي رفتن گذاشت. به دنبال او دويدم و گفتم:من پول نمي خواهم و او گمان مي كرد كه مي گويم كم است.تا به او رسيدم و پول را رد كرده و به دكان برگشتم و اشك مي ريختم كه آن حضرت را زيارت كردم و نشناختم. وقتي به دكان برگشتم،ديدم عصا نيست. از كثرت هموم و غمومي كه از نشناختن آن حضرت و نبودن عصا به من رو داد فرياد زدم : اي مردم هر كس مولايم حضرت ولي عصر(ع ) را دوست دارد، بيايد و تصدق سر آن حضرت هر چه مي خواهد از دكان من ببرد. مردم مي گفتند: باز ديوانه شده اي؟ گفتم: اگر نياييد ببريد،هر چه هست در بازار ميريزم.
🔹فقط بيست و چهار اشرفي را كه قبلا جمع كرده بودم،برداشتم و دكان را رها كردم و به خانه آمدم.عيال و اولاد را جمع كرده و گفتم: من عازم مشهد مقدس هستم پ.هر كه ازشما ميل دارد،با من بيايد.همه همراه من آمدند مگر پسر بزرگم محمد امين كه نيامد.به عتبه بوسي پ(آستان بوسي)حضرت رضا(ع )مشرف شدم و قدري از آن اشرفيهاكه مانده بود،سرمايه كردم و روي سكوي درصحن مقدس به تسبيح و مهر فروشي مشغول شدم.هر سيدي كه مي گذشت و از چهره او خوشم مي آمد،مي نشاندم. و برايش چاي مي آوردم. وقتي چاي مي آوردم،در ضمن دامنم را به دامن او گره مي زدم و او را به حضرت رضا(ع ) قسم مي دادم كه آيا شما امام زمان (ع ) نيستي؟ خجالت مي كشيد و مي گفت من خاک قدم ایشان هم نیستم.تا اینکه روزی به حرم مشرف شدم و بسیار می گرید.دست به شانه اش زدم و گفتم: آقا جان،برای چه گریه می کنید؟ گفت:چطور گریه نکنم و حال آن که حتی یک درهم برای خرجی درجیبم نیست.

#تشرفات
#ادامه_دارد
═══════════════════════════
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊

❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️

💠کانال منتظران موعود (عج)💠

🆔 @montazeranemouod

═════════════════════════
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #کلیپ_صوت_مهدوی

💽 با توجه به این روایت شما برای نجات در آخرالزمان، چه تصمیمی اتخاذ می‌نمایید⁉️

👈 #آخر_الزمان #قسمت1

🖥 ببینید و نشر دهید 📡

💻 @montazeranemouod
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #کلیپ_صوت_مذهبی

💽 رحمت خدا بر این عزیزانی که با پرداختن به منتقم آل الله دل مادر رو شاد میکنن
والله قسم این چیزیه که مادر سادات از ما میخواد.
خدا برکت به حنجره هاتون عنایت کنه
خدا آبرو داده، زیادترش کنه بحق مادر

#قسمت1

🖥 ببینید و نشر دهید 📡

💻 @montazeranemouod
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

📚دانستنیهــــاے مـ📿ـذهبـے📚

≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

🌹#حوادث_فاطمیه 🌹

#قسمت1

هفته اشك و فتنه، 22 صفر تا 28 صفر سال 11 هجرى قمرى
👈1 ـ شدت يافتن بيمارى پيامبر (صلى الله عليه وآله): روز 22 ماه صفر، سه شنبه
صداى اذان مغرب به گوش مى رسد و مردم در مسجد منتظر آمدن پيامبر هستند تا نماز را با آن حضرت بخوانند.
امّا هر چه صبر مى كنند از پيامبر خبرى نمى شود، گويا حال پيامبر بدتر شده است.

☑️على(ع) به مسجد مى آيد و در محراب مى ايستد و مردم پشت سر او نماز مى خوانند.1
2 ـ نقشه و نقش عايشه: روز 22 ماه صفر، سه شنبه
ابوبكر و عُمَر در اردوگاه اُسامه هستند، وقتى كه ابوبكر مى خواست از مدينه برود نزد دختر خود، عايشه رفت و به او گفت: "من به دستور پيامبر به جهاد مى روم، اگر يك وقت ديدى كه بيمارى پيامبر بدتر از اين شد به من خبر بده تا من بيايم و يك بار ديگر پيامبر را ببينم".

🔹اكنون، عايشه پيكى را به سوى اردوگاه اُسامه مى فرستد تا به پدرش خبر دهد كه هر چه زودتر به مدينه بازگردد چرا كه بيمارى پيامبر سخت شده است.
هوا تاريك است و اسب سوارى از مدينه به سوى اردوگاه اُسامه به پيش مى رود.
وقتى او به اردوگاه مى رسد سراغ خيمه ابوبكر را مى گيرد. (عمر هم كنار ابوبكر است)، او به ابوبكر مى گويد: "من از مدينه مى آيم، عايشه مرا فرستاده تا به تو هم خبر دهم كه ديگر اميدى به شفاى پيامبر نيست و او براى نماز مغرب به مسجد نيامده است، هر چه زودتر خود را به مدينه برسان!".

🔸عُمَر تا اين سخن را مى شنود از جا برخاسته و رو به ابوبكر مى كند و مى گويد: "برخيز، ما بايد هر چه سريعتر خود را به مدينه برسانيم".
عُمَر و ابوبكر در اين نيمه شب به سوى مدينه حركت مى كنند.2
3 ـ ديدار از قبرستان بقيع: روز 22 ماه صفر، سه شنبه
پيامبر از خواب بيدار مى شوند، او دستور مى دهد تا چند نفر از يارانش نزد او بيايند، على(ع) و چند نفر ديگر حاضر مى شوند، پيامبر به آنان مى گويد: "خدا از من خواسته است كه به ديدار اهل بقيع بروم".3
پيامبر دست در دست على(ع) گذاشته و آرام آرام به سوى بقيع مى رود، وقتى او به بقيع مى رسد چنين مى گويد: "آگاه باشيد فتنه ها همچون شب هاى تاريك به سوى شما مى آيند".4
4 ـ تخلّف از لشكر اسامه: روز 23 ماه صفر، چهارشنبه
اين صداى اذان بلال است كه در شهر مدينه طنين انداخته است، مردم، كم كم به سوى مسجد مى شتابند تا نماز صبح را پشت سر پيامبر بخوانند. آمدن پيامبر به طول مى كشد، به راستى آيا پيامبر براى خواندن نماز خواهد آمد؟
امّا گويا تب پيامبر بسيار شديد شده است، او نمى تواند به مسجد بيايد.5
ناگهان ابوبكر وارد مسجد مى شود، او مى خواهد به سوى محراب برود و امامِ جماعت بشود، همه تعجّب مى كنند كه او در اينجا چه مى كند؟
خبر به گوش پيامبر مى رسد، او مى گويد: "مرا بلند كنيد و به مسجد ببريد".

☑️پيامبر دستمالى را بر سر خود مى بندد و با كمك على(ع) و فضل بن عبّاس به سوى مسجد مى رود، پيامبر از ابوبكر مى خواهد از محراب بيرون بيايد.
پيامبر نمى تواند روى پاى خود بايستد، براى همين مى نشيند و نماز را به صورت نشسته مى خواند.6
بعد از نماز، پيامبر رو به ابوبكر مى كند و مى فرمايد: "مگر من به شما نگفته بودم كه به سپاه اُسامه بپيونديد؟ چرا از دستور من سرپيچى كرديد و به مدينه بازگشتيد؟".
ابوبكر در جواب مى گويد: "من به اردوگاه اُسامه رفته بودم امّا چون شنيدم حال شما بدتر شده است با خود گفتم بيايم و يك بار ديگر شما را ببينم".
پيامبر رو به آنها مى كند و مى فرمايد: "هر چه سريعتر به سپاه اُسامه ملحق شويد و به سوى روم حركت كنيد، بار خدايا! هر كس كه از سپاه اُسامه تخلّف كند، لعنت كن".7
5 ـ ماجراى قلم و دوات: روز 24 ماه صفر، پنج شنبه
حدود سى نفر از مسلمانان در خانه پيامبر جمع شده اند.8

🔹آنها براى عيادت پيامبر آمده اند، خيلى از آنها اشك حسرت مى ريزند و از اين كه قدر اين پيامبر مهربانى ها را ندانستند، غصّه مى خورند.
پيامبر رو به ياران خود مى كند و مى فرمايد: "براى من قلم و دوات بياوريد تا براى شما مطلبى بنويسم كه هرگز گمراه نشويد".
يك نفر بلند مى شود تا قلم و كاغذى بياورد كه ناگهان صدايى همه را حيران مى كند: "بنشين! اين مرد هذيان مى گويد، قرآن ما را بس است".
سخن او ادامه پيدا مى كند: "بيمارى بر اين مرد غلبه كرده است، مگر شما قرآن نداريد؟ ديگر براى چه مى خواهيد پيامبر برايتان چيزى بنويسد؟".
او عُمَر است كه چنين سخن مى گويد.9

#ادامه_دارد.....

#دانستنیهای_مذهبی

═════════════════════════
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊

❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️

💠کانال منتظران موعود (عج)💠

🆔 @montazeranemouod

═════════════════════════