View in Telegram
Forwarded from Najjarian Hassan
شرح هجران گشايش مسير « منصور عليپور» - ديواره بيستون چند وقت قبل باز حال و هواي نوشتن گزارش گشايش مسير منصور به سرم زد، ولي هر چه تلاش كردم دوباره بتوانم از نو بنويسم، نه مجالش افتاد نه پاره كاعذ هاي آن موقع را پيدا كردم.از طرفي با توجه به رسيدن به  سالگرد منصور عليپورسري زدم به  مطلب چاپ شده در نشريه فراز زنجان كه آن موقع دبير وقت گروه آقاي مترجمي مطالب را  از من گرفت از اين رو با زحمتي كه اين عزيزان متحمل شدند حيفم آمد زياد دستكاري كنم، پس آنچه به ذهنم رسيد اضافه كردم تا باشد نقل صادقانه اي باشد از زحمات همنوردان خوبم كه باشد مقبول بيفتد.   (يادداشت سردبير نشريه فراز) جان به سر شديم و اين مسير منصور ما را نقره داغ كرد. از بس كه به او اصرار كرديم كه پس تكليف اين گزارش چه شد؟ دهها گزارش طولاني و مشكل كه توسط او نوشته شده در بايگاني گروه موجود است ولي هيهات از يك سطر در مورد مسير منصور. ناگهان متوجه شديم يك جاي كار مي لنگد. چطور ممكن است از مسيري كه به ياد دوست عزيزش گشايش شده، دست به قلم نشده باشد؟ دريافتيم. نه كه ننوشته باشد. نمي خواست بدهد. جان به جانش كني كاري خلاف ميلش نمي كند مگر آنكه به بزنگاه عاطفي و عاشقانه اش بزني و . . . گرفت. و نوشت. و داد. به همراه تكه اي نوشته بد خط و عصبي كه كسي مثل او در شرايط غمزده اش فقط يك بار مي تواند بنويسد، خطاب به مرتضي مترجمي از اعضاي گروه. آن جاهايي را كه مي شد خواند و كلمات از لرزش دردناك دستهايش گريخته بود . . . اينها بودند:   « خيلي گشتم و بالاخره عكس و دست نوشته هاي آن مسير را در ميان انبوهي از عكس و كاغذ پاره يافتم. و دوباره رفتم باز غرق  خاطره شدم و روزگار با هم بودن. و اين روزگار لعنتي و اينكه چقدر سخته رفيق پيدا كردن. رفيق غار. رفيقي كه از تهٍ تهٍ  دل با آدم حرف بزنه، بي ريا باشه. نون رو به نرخ روز نخوره، خلاصه كه از جنس كوه باشه.     يادش به خيرسالها قبل شايد بشه گفت 25 سال پيش، در تهران زندگي مي كرديم و اي كار. و هر كس هر چه درآمد داشت روي طاقچه مي ريخت. و حسب نياز هر كس استفاده مي كرد و هيچ تعرفه اي براش نوشته نشده بود. چه روزگار خوشي بود. با نان بربري زندگي مي كرديم و خوش بوديم. بعضي شبا دوستان هم گروهي مي آمدند و تا صبح از در و دشت حرف مي زديم انگار تمامي نداشت. زندگي مان شده بود كار و برنامه. كار مي كرديم و برنامه مي رفتيم و آنقدر مي مانديم كه فقط پول اتوبوس براي بازگشت ته جيبمان باشد. ولي حالا وضع فرق كرده. باري عزيزترين گزارش مسير منصور اينطوري نوشته شد. يك بار بهار 80 وقتي صعود مي كردم در برگشت  يك صفحه را نوشتم. ولي مگر اندوه گذاشت. . .رها كردم. دوباره خواستند براي مجله اورست بنويسم  باز هم نيمه كاره رها شد. ولي حالا كه آماده شده است  نگران چاپ اون هستم و مي دونم كه كارها و مسيرهاي زيادي در كشورمان گشايش يافته كه حتي قابليت فني آنها از اين مسير بهتر است. ولي اين مسير بوي ديگه اي مي ده. يك ارتباط عاشق و معشوقي با هم وگشايش كننده هايش پيدا كرده ايم.     چقدر دوست داشتم هر چند وقت يك بار با بچه هايي هم دل دور هم جمع مي شديم و اين تجارب را مطرح مي كرديم ، نمي دانم كجاي كار ايراد داشت و يا دارد، كه نتوانسته ايم ، برداشت من اين است  كه متاً سفانه هيچكس بطور جدي به خودش، وضعيتش، جايگاهش فكر نمي كنه كه شايد بشود گفت بخش عمده آن بر مي گردد به عرصه تنگ زندگي و…كه  اميدوارم من هم دلسرد نشوم و بتوانم در كنار دوستان مانده به فعاليت ادامه بدهم . . . باري درددلي بود و . . .  عرض پوزش.»        بيستون را عشق كند و شهرتش باد برد  جور گل بلبل كشيد و شهرتش را باد برد.                                      عصر يكي از روزهاي سال 1364 خسته از كار روزانه به خانه مجردي در جنوب تهران (شيرخورشيد) بازمي گشتم، هنوز عرق گرماي خيابان خشك نشده بود كه خبر جانسوز سقوط همنورد عزيزم منصورعليپور از مسير قرارگاه (اكبر مسلم خاني) را به من دادند او بر اثر خارج شدن از ته طناب در حين فرود جان سپرده بود.     منصور استعداد زيادي در كار سنگنوردي داشت قامت بلند و زيبا و آمادگي جسماني بسيار مطلوب. از لحاظ صفات اخلاقي هم نمونه بود همواره خنده به لب داشت و با هر مشكلي با گشاده روئي و متانت برخورد مي كرد. او به سرعت پله هاي ترقي را در اين ورزش طي كرد. ياد دارم درست 2 هفته قبل از حادثه، در بيستون در مسير جانپناهها با هم بوديم به همراه دوست خوب آقاي عمران ميركريمي، داشتم عمران را كه نفر دوم بود، بالاي كلاهك حمايت مي كردم و منصور نفر سوم كه بدون حمايت به شكلي كه اضافه طناب را دور بدن جمع كرده بود بالا آمد. كه با حيرت و تعجب ما روبرو شد، وقتي به محل جانپناه دوم كه عده اي از خدا بي خبر‌آن را پائين انداخته بودند رسيديم آنقدر گريست كه تو گوئي بر مزار عزيزي مي گريد و به واقع قلبش از اين بي مهري شكست.
Telegram Center
Telegram Center
Channel