مشکنیدش، دل است این...
گرچه از جنس آب و گل است این
مشکنیدش، دل است این، دل است این!
هم سفالینه، هم آبنوسی ست
یک معمایی مشکل است این
پاک و بی کینه و زود باور
کودک ساده ی غافل است این
بر تنش نقشی از زخم عشق است
زخمی پنجه ی قاتل است این
میوه اش، طعم اندوه دارد
باغ پاییز بی حاصل است این
######قایقم را به گرداب راندم....
باز پنداشتم ساحل است این
کاش با کینه می گفتم از عشق
گرچه اندیشه ای باطل است این
ای جنون..! راه دیگر نمانده
سنگ، کفاره ی عاقل است این
بر زمین می زنندت دل من...
شیشه جان.. آخرین منزل است این!
غزل سرا: ✍🏻 #علیرضا_طبایی