مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#ذکر
Channel
Logo of the Telegram channel مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabPromote
256
subscribers
26.2K
photos
7.73K
videos
836
links
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
🌹اهمیت شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان و دعای آن

♦️ در پاره ای از روایات وارد شده است که #شب_بیست_و_هفتم ماه مبارک رمضان کمتر از #شب_قدر نیست؛ لذا امام سجاد صلوات الله و سلامه علیه این شب را #احیاء می داشتند و مراسم احیاء را بجا می آوردند و این #ذکر_شریف را در احیاء شب بیست و هفتم زیاد بر زبان می آوردند:

🔸«اللّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ».
#ذکر_درمانے

چهار
ذکر قرآنی آرامش بخش
که توی زندگیت معجزه ها میکنه:

🌹1-حَسبُنَا الله وَ نِعْمَ الوَکیلْ
(برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)

🍃2-لا اِلهَ اِلّا اَنتْ سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظالِمینْ
(وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)

🌹3-اُفَوِّضُ اَمْری اِلی الله اِنَّ الله بَصیرُ بِالعِباد
(برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله
دیگران رو در حق تو خنثی کنه)

🍃4-ماشاالله لا حَولَ وَ لا قُوةَ اِلا بِالله
(برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)

This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

#کلام_معصومین

🌺از امام صادق علیه السلام پرسیدند:
یوم الحسره، کدام روز است که خدا می فرماید:
#بترسان_ایشان_را_از_روز_حسرت.

حضرت جواب دادند:
آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند.
پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت نداشته باشد

حضرت فرمودند:
آری، کسی که در این دنیا
#مدام_بر_رسول_خدا_صلوات فرستاده باشد.

منبع : وسائل الشیعه/ج7/ص 198

دهانمون رو خوشبو کنیم با
#ذکر_صلوات

فرصت بدست آمده غنیمت شماریم و از
#برکت_صلوات  بهرمند شویم

┅✿░⃟‎‌‎‌🌺🍃🕊
#هرچی_تو_بخوای

قسمت نوزدهم


_... من اگه بخوام ازدواج کنم خواستگار مثل داداش تو دارم که آرزوشه با من ازدواج کنه.میدونی برای بازار گرمی هم نمیگم.

حانیه از حرفی که گفته بود شرمنده شد،سرشو انداخت پایین و عذرخواهی کرد.


کلاسها شروع شده بود....
من همچنان کلاس استادشمس نمیرفتم. بسیج میرفتم مثل سابق.

حتی با حانیه هم مثل سابق بودم.
روزها میگذشت و من مشغول #مطالعه و #ذکر و #نماز و #ورزش و #درسهام بودم.

اواخر اردیبهشت بود....
حوالی عصر بود که از دانشگاه اومدم بیرون.
خیابان خلوت بود.
هوا خوب بود و دوست داشتم پیاده روی کنم.
توی پیاده رو راه میرفتم و زیرلب صلوات میفرستادم.
تاکسی برام نگه داشت.راننده گفت:
_خانم تاکسی میخواین؟

اولش تعجب کردم آخه من تو پیاده رو بودم،همین یعنی اینکه تاکسی نمیخوام ولی بعدش گفتم شاید چون خلوته خواسته مسافر سوار کنه.

نگاهی به مسافراش کردم.
یه آقایی جلو بود و یه خانم عقب. هرسه تاشون به من نگاه میکردن.به نظرم غیرعادی اومد.
گفتم:تاکسی نمیخوام،ممنون.

به راهم ادامه دادم...
اما تاکسی نرفت.آرام آرام داشت میومد. ترسیدم.دلم شور افتاد.کنار خیابان، جایی که ماشین پارک نبود اومد کنار.

یه دفعه مرد کنار راننده و خانمه پیاده شدن و اومدن سمت من...
مطمئن شدم خبریه.😐بهشون گفتم:
_برید عقب.جلو نیاید.

ولی گوششون بدهکار نبود...
مرد دست دراز کرد تا چادرمو از سرم برداره،عقب کشیدم،..
بسم الله گفتم و با یه چرخش با پام محکم زدم تو شکمش...
دولا شد روی زمین.با غیض به خانومه نگاه کردم.ترسید و فرار کرد

راننده سریع پیاده شد و با چاقو اومد طرفم.گفت:
_یا سوار میشی یاهمین جا تیکه تیکه ت میکنم.
خیلی ترسیده بودم ولی سعی کردم به ظاهر آروم باشم.اون یکی هم معلوم بود درد داره ولی داشت بلند میشد.. همونجوری که بلند میشد به اونی که چاقو داشت گفت:
_مواظب باش،ظاهرا رزمی کاره.

گفتم:
_آره.کمربند مشکی کاراته دارم.بهتره جونتون رو بردارید و بزنید به چاک.

اونی که چاقو داشت باپوزخند گفت:
_وای نگو تو رو خدا،ترسیدم.

با یه ضربه پا زدم تو قفسه سینه ش،چند قدم رفت عقب.
فهمید راست میگم....
هم ترسید هم دردش گرفته بود.لژ کفشم خیلی محکم بود،ضربه هام هم خیلی محکم بود ولی چاقو از دستش نیفتاد.

اون یکی هم ایستاد و معلوم بود بهتره.با یه ضربه ناگهانی چاقو شو زد تو شکمم، دقیقا سمت چپم.

چون چادر سرم بود،نتونست دقت کنه و خیلی عمیق نزد.
البته خیلی عمیق نزد وگرنه عمیق بود.توان ایستادن نداشتم،روی زانوهام افتادم...

داشتن میومدن نزدیک.چشمم به پاهاشون بود.


نویسنده بانو #مهدی‌یار_منتظر_قائم
من با تو میمانم ❤️
نویســـنده : یــگانه {م}🌹
قـــــسمت سی و نهم:

همه میومدن و به زهرا و محمد تبریک میگفتن
بعد از اینکه همه رفتن
عروس و داماد هم با هم دیگه رفتند دور دور😂

منم با،بابا و مامان رفتیم سمت خونه

یعنی اینقدر فکر نمیکردم دور دور هاشون طول بکشه😂
ساعت ۹ شب بود😅

همون موقع زنگ خونه دو زدن
محمد زهرا با هم دیگه وارد خونه شدن

_به چه عجب برگشتید
محمد : فاطمه
_هاا ببخشید زهرا جون خونتون آمادست
زهرا : اها ممنوم طبقه بالا هستش؟
_نه طبقه پایینه😂 زهرا جون طبقه بالاست دیگه
زهرا یع لبخندی زد
زهرا : باشه عزیزم ممنون
محمد : حالا بعدا باهاتصحبت میکنم
آخ آخ حسابم با کرام الکاتبینه 😂
ما یه طبقه بالای خونمون بود که قرار بود هر کدوممون زود تر ازدواج کنه مال اون بشه که آقا محمد گرفتش😂
شام خوردیم
ظرفارو شستم

و منم رفتم توی اتاقم که برم بخوابم
گوشیمو برداشتم که یه متن قشنگ در مورد آقا امام زمان دیدم

آدرس امام زمان!

#آدرس_امام_زمان (عج)

از علامه حسن زاده پرسیدند: آدرس امام زمان (عج) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟

ایشان فرمودند:
آدرس حضرت در قرآن کریم آیه ۵۵ سوره قمر است...
که می‌فرماید: "فی ‌مقعد صدق عند ملیک مقتدر"
هر جا که #صدق و #درستی باشد،
هر جا که #دغل کاری و #فریب کاری نباشد،
هرجا که #یاد و #ذکر پروردگار متعال باشد،
حضرت آنجا تشریف دارند

گوشیم رو خاموش کردم و به چند دقیقه نکشید که خوابم برد

ادامه دارد....


نویسنده: یگانه {م}🌸

کپی با نام نویسنده حلال✔️
بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید
رمان #من_غلامـ_ادب_عبـاســـمـ
قسمت #هفتادوچهار(آخر)


حسین اقا برگشت..
نگاهی اندوهبار به همسر و پسرش کرد.. آرام و شمرده گفت..

_رضا.. به آرزوش رسید.. فردا... باید بریم.. بریم برای.. تحویل گرفتن پیکرش..🕊

لحظه ای هر دو کپ کردند.. زهراخانم بلند گفت
_ یــــــــــا زینـــب.!

عباس پشت سر هم..
وای.. وای... میگفت.. و عرض پذیرایی را قدم میزد..

ساعت نزدیک ١١ شب بود..
خانواده حسین اقا نزد اقاسید رفتند.. تا باهم به خانه اقارضا بروند..

حسین اقا و اقاسید..
با کمک هم خبر را دادند.. چه شب تلخی بود.. همه به هم آرامش میدادند.. اما کسی ارام نمیشد..
سرورخانم که گویی از قبل..
خود اقارضا به او گفته بود.. بعد از شنیدن خبر.. زیاد تعجب نکرد.. انتظار خبر را داشت..
پسرهای اقارضا.. هرکدام گوشه ای چمپاتمه زده بودند.. پر بغض.. اما اشکشان را جاری نمیکردند..
سمیه، نرجس و عاطفه گاهی ارام و گاهی بلند گریه می‌کردند.. و بقیه خانم ها آنها را آرام میکردند..
هیچ راهی بجز ذکر مصیبت سیدالشهدا (ع) نبود..

مثل سری قبل..
دوباره پارچه مشکی محرم وسط پذیرایی نصب کردند.. این بار عباس پارچه را زد.. خانم ها پشت پرده رفتند.. آقاسید میخواند.. و همه زار میزدند..

تا صبح هیچکس..
خواب به چشمش نیامد.. ساعت ٩صبح کنار پیکر رضا نشسته بودند.. تنها پیکری که بی سر بود..🥀🕊
حسین اقا مدام به عباس و فاطمه سفارش میکرد که مراقب خانواده رضا باشند..
🌷شهید رضا شریفانی🌷
را در قطعه شهدای مدافع حرم.. تشییع و خاکسپاری کردند..

بگذریم از #زخم_هایی که.. همسایه و غریبه ها به خانواده شهید زدند..
بگذریم از #سپیدشدن موی حسین اقا در فراق رفیق و یار دیرینش..
بگذریم از.. #شکسته_شدن چهره همسر شهید..

دیگر این ها را #نمی‌شود..
در قالب چند جمله.. چند رمان.. و حتی چندین مصاحبه و کتاب و مقاله نوشت

هنوز هم حسین اقا..
به خانواده رفیقش سر میزند.. حتی بیشتر از قبل.. و هوایشان را دارد..
وامی برای ابراهیم و ایمان..
جور کرد.. تا هم ماشینی بخرند.. و قسط های عقب مانده.. و اجاره خانه شان را بدهند.. که یا خودش و یا عباس ضامن میشدند..

یک هفته ای از ماه صفر..که گذشت..
جشن #شیرین و #بدون_گناه عباس و فاطمه برگذار شد..
شیرین بود.. چون #درحدنیاز هزینه کردند
و بی گناه بود.. چون عروس و داماد.. #لبخندمهدی_فاطمه(عج) را بر هر لبخندی ترجیح دادند..

طبقه بالای خانه حسین اقا..
لانه عشق عباس و فاطمه شد.. و این هم پیشنهاد فاطمه بود.. #دوست_نداشت اول زندگی.. به همسرش سخت بگیرد.. تا وقتی که به لحاظ مالی شرایط بهتری داشته باشند.. خانه بخرند..

عباس گرچه مدام..
روی هوای نفس خود کار میکرد.. اما خب بهرحال.. معصوم که نبود.. خطا و اشتباه زیادی داشت..اما #برمیگشت.. #مراقبت میکرد.. مدام #توسل میکرد.. به ارباب ماه منیر بنی هاشم (ع).. #ذکر از دهانش نمی افتاد.. هرسال #خمس مالش را میپرداخت.. هرچند گاهی #اندک بود..

خدا را #شاکر بود..
برای تمام #نعمتهایش..
برای #شناخت لطف و کرم ارباب ماه منیر بنی هاشم(ع)..
برای #دلبرش که با تمام وجود او را میخواست..
برای #عشق و #امیدی که در زندگیش بود..
و برای #دوستان و #خانواده ای که همیشه دلسوز و همراهش بودند..


اِنّا هَدَیناهُ السَّبیل اِما شاکِراً وَ اِمّا کَفورا
ما راه را به او نشان دادیم.. خواه شاکر باشد یا ناسپاس

آیه ٣ سوره انسان



#پایان


#ڪپـے_فقط_باذکرنام_نویسـندہ

اثــرے از؛ بانو خادم کوی یار
👈به اندازه دوریت از قرآن
شیطان به تونزدیک خواهد شد....!!

🌱﴿ومن يعشُ عن ذكر الرحمن ‏نقيض له شيطاناً فهو له قرين﴾🌱

وهرکس از یاد (خدای) رحمان غافل (ورویگردان) شود, برای او #شیطانی بر می گماریم, پس همواره آن (شیطان) #قرین (وهمنشین) او باشد

❗️پس اگر نزدیکی و دوستی شیطان را نمی خواهی از #ذکر و #تلاوت غافل نشو ...‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
*📲😭امنیت اتفاقی نیست قدر بدانیم*
اسارت مدافعان حرم و شکنجه کردن بدست کفار.......😭😭شهدا شرمنده ایم💔

 
یاد شهدا با #صلوات🌷
🌸انشار با #ذکر_صلوات🌷
در اوایل انقلاب در اراک هر جا که وارد مجلس می‌شد و وعاظ متوجه ورودش می‌شدند با صدای بلند به همه اعلام می‌کردند «سرباز امام زمان(عج)♡ وارد جلسه شدند.
🍃🍃
بعداز اینکه منافقین به ایشان حمله کردند تا زمانی که به بیمارستان برسد و پیش از #شهادت #ذکر #امام زمان(عج)♡ از لبانش ترک نشد.
🍃🍃
از سوی دیگر نوع برخوردش باعث شده بود تعدادی از خانم‌ها که در زمان طاغوت با وضع پوشش حجابی نامناسب در شرکت حضور پیدا می‌کردند به احترام ایشان #محجبه وارد شرکت شوند.
🍃🍃
یکی از صفات اخلاقی #شهید این بود که اصلاً اجازه نمی‌داد اقلیت‌های مذهبی مانند ارامنه و یهودی‌ها تحت‌الشعاع قرار بگیرند و اجازه توهین به این افراد را نمی‌داد.
🍃🍃
#سرسپردند و سرفدا کردند
ارباً اربٰا، مُقَطَعُ الأعَضٰاء

#ذکر لبهایشان دمِ آخر
"لَکَ لبیک زینب کبری "✌️

ما را مدافعان حـرم آفریده اند

🌷🕊از ردِ پــاے " تـــو "
مـــے گیـــرد نــشــــاڹ،
#هــــر_ڪـــہ_دارد
" آرزوے آســـــــــماڹ " ...🍃

🥀#شهید_حاج_علی_آقاعبداللهی
#مدافع_حرم🕊

💐#ذکر یادش با صلوات🕊
#ذکر_روز_سه_شنبه

💯مرتبه

💐یا ارحم الراحمین💐

💐ای بخشنده ترین بخشایندگان 💐

خدایا ببخش اگر گاهی گم میکنم نشانت را

🌺 🌺
#ذکر_روز_سه_شنبه

💯مرتبه

💐یا ارحم الراحمین💐

💐ای بخشنده ترین بخشایندگان 💐

خدایا ببخش اگر گاهی گم میکنم نشانت را

🌺 🌺
#ذکر_روز_چهار_شنبه

💯مرتبه

یا حی یا قیوم
ای کسی که زنده وپایداری و وجود پدیده ها درپرتو ذات توست 
التماس دعا

🌺 🌺
#ذکر_علي_عباده..

با ذکر علی علی به سودای بهشت
خوردیم انار و دلمان روشن شد

#سید_محمد_رضا_یعقوبی_آل
#ذکر_روز_پنج_شنبه:

💯مرتبه:

🌹" لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین"🌹
"نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشكار"
التماس دعا

🌺 🌺