اشتراک در مبـانی شرط گفتوگــو نیســــــت
گفتوگو با محمدمهدی مجاهدی دربارهی گفتوگو و شرطهای آن؛نقدی بر آرای مصطفی ملکیان
هممیهن: مصطفی ملکیان سهمبنای مشترک برای امکانپذیری گفتوگو را عقل و عقلانیت، اخلاق و اخلاقیت و قانون و قانونیت میداند.
از نظر او گفتوگو وقتی ممکن میشود که طرفین یا براهین عقلانی را بپذیرند یا بر سر احکام اخلاقی به توافق برسند یا به برتری حکم قانون تن بدهند؛ حال آنکه اینک هر سه مبنا میان مردم و نظام از میان رفته است.
در همین زمینه با محمدمهدی مجاهدی، محقق و مدرس اندیشه سیاسی مقایسهای به گفتوگو نشستیم تا ارزیابی او را از تحلیل ملکیان بشنویم:
مجاهدی: تصور کنید در جهانی فرضی، افراد نهتنها در برخی مبانی بلکه در همه مبانی مشترک باشند. آیا در چنین جهانی اصلا گفتوگو معنا دارد؟
شرط لازم گفتوگو فقط هممسئلگی است. از هممسئلگی دستکم دو تعبیر میتوان داشت. واقعی و مورد وفاق، واقعی و مغفولمانده. در حالت دوم، مسؤولیت دانایان برای در گرفتن گفتوگوهای حلمسألهای مضاعف است.
اختلاف مبانی و تعارض منافع ویژگی نازدودنی سیاست و جامعه است. تراژدی یکی از قالبهای بیان این واقعیت است: ارزشهایی بنیادین یا غایی و نهایی با هم قابل جمع نیستند، نه در نظر نه در عمل.
گفتوگوی مهم و معنادار در اساس یعنی گفتوگو بین کسانی که هممبنا نیستند وگرنه گفتوگوی داخلی میان هممبنایان چیزی شبیه «عزیزم گفتن و جانم شنیدن» از آب در خواهد آمد. در جهان واقعی، گفتوگوی حلمسئلهای و گرهگشا میان حاملان، حامیان و عاملان طرحهایی برای سیاست و جامعه درمیگیرد که جمع سالم و حداکثری میان ارزشهای بنیادینشان ناممکن است.
این که طرف مقابل ایدئولوژی را به جای عقل، حفظ نظام را به جای اخلاق و حکم یک فرد را برتر از قانون نشانده، خودش موضوع گفتوگو است، نه مانع گفتوگو. طرف مقابل نیز میتواند همینگونه سخن بگوید. مگر طرف مقابل از بام تا شام مدام این عقل دکارتی-کانتی را ایدئولوژی و بردگی تکنولوژی و انسانباوری را عصیان در برابر حقیقت غایی عالم و فردگرایی را نفسپرستی نمیخواند؟
اوج سنت گفتوگوی سقراطی گفتوگو با سوفسطائیان است؛ یعنی معرفتستیزان و نسبیتباورانی که هر اشتراکی با سقراط ممکن بود داشته باشند، مگر اشتراک در مبانی اخلاقی، معرفتی و قانونی. وجه اشتراک سقراط و سوفسطائیان البته زندگی در یک جامعه و مسائل مشترک بود.
بهنظر ملکیان، مانع اخلاقیت در جامعه سیاسی ما این باور است که «حفظ نظام اوجب واجبات است». البته شکل دقیق این عبارت این است: «حفظ نظام از اوجب واجبات است». معنای این ادعا، قائل بودن به اصالت امنیت است. قائل چنین سخنی لابد معتقد است امنیت گوهریترین ارزش این نظام است. چه دلیلی داریم که گفتوگو با چنین کسی ممکن نیست؟
یکی از ایدههای درخشان نونهادگرایان، طرح مسئله توسعه در زمینهای از رقابت بر سر منافع متعارض است. به نظر من، ایدئولوژیزدودهترین تعریف توسعه این است: ظرفیتافزایی مدام برای کشف بهنگام مسائل و حل بهینه آنها معطوف به خیرات عمومی. با این فهم از توسعه، آنچه از نونهادگرایان میتوان آموخت یکی این است که راه توسعه بسیار باریک است، ولی هیچگاه بسته نیست حتی در جامعهای که اتوریتههای فراقانونی وجود دارد.
پیوند زیر به مشروح این گفتوگو راه میبرد:
https://b2n.ir/n84477
نسخه پیدیاف اینجا
#فرهیختگان راهی به رهایی