🔸 روایتی از میانه انفجار نخست وزیری
🔹باز خوانی پرونده مسعود کشمیری
8⃣محمد حسین
#سرورالدین ، معاون سیاسی وقت وزیر کشور که از حاضرین در جلسه بوده، درباره لحظه انفجار می گوید:
🔵یکی از وظایف محوله از سوی وزیر محترم کشور به اینجانب این بود که هر هفته به نیابت از ایشان در جلسه شورای امنیت ملی که در ساختمان ریاست جمهوری تشکیل می شد شرکت نمایم. ماه های چندی هر هفته ساعت 3 بعد از ظهر روزهای یکشنبه در جلسه یاد شده شرکت می نمودم. یکی از افرادی که در این جلسات با وی آشنا شدم مردی به نام
#کشمیری بود. در نگاه اول کشمیری ظاهری بسیار فریبنده و رفتاری صمیمی داشت و سعی می کرد خود را صمیمی و نزدیک به من و دیگر افراد جلسه نشان دهد، به طوری که اگر در آن زمان از من درباره وی سوال می شد او را فردی بسیار دوست داشتنی، شاداب، خوش اخلاق و متدین معرفی می کردم. کشمیری به عنوان منشی شورای امنیت ملی در جلسه حاضر شده و به نظر می رسید که ار اعضای دفتر ریاست جمهوری باشد. وی در هر جلسه یک دستگاه ضبط صوت نسبتا بزرگی با خود می آورد و ریز مذاکرات در جلسه هر روز را برای پیاده کردن ضبط می نمود. در این جلسات برای اینکه نظم جلسه به هم نخورد از کسی پذیرایی نمی شد، بلکه یک فلاکس چایی . آبجوش و استکان و لیوان و... در یک گوشه اتاق گذاشته می شد تا هرکس میل داشت خودش بلند شده و از خودش پذیرایی نماید. هم چنینی امری بسیار عادی بود که اعضای جلسه برای استفاده از دستشویی یا تلفن ضروری در اثنای جلسه به خارج از اتاق رفت و آمد نماید.
🔴 ساعت 3 بعد از ظهر روز یکشنبه 8 / 6 / 1360 نیز جلسه شورای امنیت در سالن هفتگی تشکیل شده من هم چند دقیقه قبل به اتاق وارد شدم که آقای کشمیری و چندتن از اعضاء آمده بودند. آن روز آقای کشمیری با مهربانی و ادب خاص و بیش از حد جلسات گذشته با من رفتار نمود. بسیار خوشحال و خندان بود و برخلاف جلسات قبل، مثل یک دیدار برادر صمیمی که به سفر دور می رود مرا در آغوش گرفت و هر دو طرف صورتم را بوسید. گرچه اصولا نامبرده در تمام جلسات تظاهر به ادب و مهربانی و صمیمیت می کرد اما این بار رفتار او طوری بود که برای من جای تعجب داشت. آقایان شهدای گرانقدر جناب آقای محمدعلی
#رجایی رئیس جمهور و آقای محمدرضا
#باهنر نخست وزیر وقت کشور در راس میز مستطیلی شکل جلسه مستقر شدند. البته جناب آقای باهنر مدت زیادی نبود که عهده دار نخست وزیری شده و لذا اولین جلسه بود که نامبرده هم در آن جلسه شرکت کرده بود. من تقریبا کمی پایین تر از وسط میز(به طرف پایین میز) نشسته بودم. غیر از شهید رجایی و شهید باهنر و کشمیری جناب سرهنگ کتیبه در سمت راست من و جناب تیمسار دستگردی در کنار جناب آقای باهنر نشسته بود.
🔵 در اوایل جلسه تیمسار دستگردی رئیس شهربانی کل کشور به روال سابق در رابطه با اوضاع امنیتی کشور و وقایع یک هفته گزارش خود را شروع کرد و کشمیری در یک حالت بسیار طبیعی جلسه را ترک کرد. چون بیرون رفتن اعضاء جلسه برای استفاده از دستشویی و تلفن های ضروری یک امر هعادی بود رفتن کشمیری توجه کسی را جلب نکرد...
🔴 حدود 30 دقیقع از شروع جلسه گذشته بود که به یکباره با یک صدای مهیب انفجار،اتاق جلسه کاملا تاریک شد و من احساس کردم که از روی میز شعله وسیع به طرف سر و صورت من بلند می شود. فکر کردم شوکه شده ام. کاملا گیج شده بودم و خوب نمی فهمیدم که به یکباره چه اتفاقی افتاده است؟ صورتم و سرم به شدت می سوخت و من ناخودآگاه همانگونه که پشت میز نشسته بودم سعی می کردم با حرکات سریع و مرتب دستان آتش را پس بزنم. وضعیت طوری بود که مثل غریقی که امیدش از نجات سلب شده تسلیم می شد و احساس می کردم که دست و پا زدنم بی فایده است و سوختن من در آتش حتمی است. در این ناامیدی به یکباره شعله های آتش از بین رفت. از میز جلسه خبری نبود. اتاق جلسه تاریک و از دود غلیظ و قهوه ای پر شده بود. در این هنگام اگرچه شعله های آتش قطع شده بود، به دلیلی شوکه شدن، من برای نجات خود فکری نمی کردم و حرکتی نداشتم. در این وضع و اوضاع سردر گم دیدم جناب سرهنگ کتیبه از کنارم بلند شد (البته به علت تاریکی او را نمی دیدم) و فریاد یا امام زمان(عج) سر داد. از این فریاد سرهنگ کتیبه من به هوش آمده و سریع بلند شدم و دنبال سرهنگ کتیبه راه افتادم. بلافاصله به بیمارستان روبروی ریاست جمهوری رفته و مورد مداوای اضطراری قرار گرفته و بعد از چند روز بستری شدن برای استراحت بیشتر به منزل رفتم...
🔴 ادامه دارد
🔵 قسمت های قبل را در کانال بخوانید:
@mm_eslamy