View in Telegram
🔔زنگ زن روی صندلی کنار شومینه نشسته بود و درحالی‌که چای می‌نوشید، کتاب می‌خواند و از سکوت خانه لذت می‌برد. دیگر کسی نبود که سرش فریاد بزند و از کارهایش ایراد بگیرد. حالا می‌توانست بدون التماس کردن هرچه می‌خواهد بخرد و هر کجا می‌خواهد برود. فقط خودش بود و خودش، و پول زیادی که تا آخر عمر برایش کافی بود. با صدای زنگ خانه به خود آمد. کسی پشت‌ِسرِهم زنگ را می‌نواخت. کتابش را بست و در را باز کرد، اما کسی پشت در نبود. زن شانه‌ای بالا انداخت و خواست روی صندلی‌اش بنشیند که چشمش به کتاب افتاد. کتابش باز بود و کسی در آن نوشته بود: «نمی‌ذارم آب خوش از گلوت پایین بره.» دست‌خط شوهر مرحومش بود. 🟡میترا جاجرمی      #داستانک ⬛️اینستاگرام ⬛️ سایت ⬛️@mitrajajarmy
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily