✍️مارتین ایدن؛ استعدادی که پرپر شد| بخش نخست
«مارتین ایدن» جوانی است نوزدهساله و بسیار فقیر. او ملوان است و گاهی به سفرهای دریایی میرود. زندگیاش صرف نوشیدن، ارتباطات سطحی با زنها و دعواهای خیابانی میشود. شاید بتوان گفت او نمونهی یک جوان لات و لاابالی است. یک روز پسری را از دعوایی نجات میدهد و به این واسطه با خانوادهی پسر آشنا میشود. جوان پسر خانوادهای سطح بالا و ثروتمند است. مارتین با خواهر جوان یعنی «روث» ملاقات میکند و میپندارد که برای اولین بار در زندگیاش
عاشق شده است. «روث» دانشجوی ادبیات است و خانهی آنها پر از کتاب است. مارتین که میخواهد خودش را به سطح روث برساند و توجه او را جلب کند، شروع به
مطالعه میکند و پس از مدتی متوجه میشود میل به
نوشتن دارد و تصمیم میگیرد نویسنده شود. روث با این کار موافق نیست. او از مارتین انتظار دارد دنبال یک کار آبرومند و
پردرآمد برود تا والدینش با ازدواج آنها موافقت کنند. اما مارتین شوق زیادی به نوشتن دارد و میخواهد به روث ثابت کند میتواند نویسنده شود و از این راه کسب درآمد کند.
مارتین حتا مدرسه را تمام نکرده است، توانایی اندیشیدن ندارد و خوب صحبت نمیکند، اما هیچکدام از اینها نمیتوانند او را از تصمیمش بازدارند. او فقیر است، گاهی حتی پول ندارد غذایی برای خود تهیه کند، اما
تشنهی یادگیری و مطالعه است. هر کتابی به دستش برسد، میخواند و مشتاق است در زمینههای مختلف کتاب بخواند. همین اشتیاق او را
رشد میدهد و سطح فکریاش را ارتقا میبخشد. مارتین نوشتن داستان، شعر و مقاله را میآغازد. نوشتههایش را به روزنامهها و
مجلات مختلف میفرستد، اما حتی یکی از نوشتههایش پذیرفته نمیشود. بااینحال، مارتین ناامید نمیشود. هر پولی به دستش میرسد را صرف خریدن تمبر و ارسال نوشتههایش میکند.
کسی حمایتش نمیکند و هیچکس تشویقش نمیکند. نه خواهرش و نه روث، به او ایمان ندارند و مدام از مارتین میخواهند پی کار نانوآبداری برود. تنها کسی که مارتین را
باور دارد، خودش است. او مطمئن است که نوشتههایش خیلی بهتر از چیزهایی است که در مجلات چاپ میشوند، اما دستش به جایی بند نیست. داستانها و شعرهای
مبتذل طرفداران بیشتری دارند؛ قصهی آشنایی برای همهی ما.
پرکاری مارتین ستودنی است. آنقدر مینویسد که تمام اتاقش پر از کاغذهای سیاهشده است. بهسختی اجارهی ماشین تحریر را میپردازد و حتا گاهی مجبور میشود لباسهایش را گرو بگذارد تا چند سکه به دست آورد و هزینههایش را پرداخت کند. این میان چیزی که عجیب است،
بیتفاوتی روث است. میگوید عاشق مارتین است، اما جز
تحقیر او کار دیگری نمیکند. نه الهامبخش نوشتن مارتین است و نه کمک مالی به او میکند. حتا زمانی که مارتین در بستر بیماری میافتد و مدتی خبری از او نمیشود، باز هم اهمیتی نمیدهد. بالاخره هم روث تسلیم خانوادهاش میشود و نامزدیاش را با مارتین به هم میزند.
🔘میترا جاجرمی
#معرفی_کتاب #مارتین_ایدن
⬛️@mitrajajarmy