🐥ایدهی جوجوزده
میدانی
ایدهی ننوشته به برنج خام میماند. برنج تا پخته نشود که
غذا نمیشود. ایده هم تا نوشته نشود، خام میماند و چیزی نمیشود. هی در سرت میچرخد و میگوید: «دلدل نکن. آستین بالا بزن و مرا بپز. از من غذای
خوشمزهای درمیآید.» اما امان از وقتی که بیخیالش شوی. مثل آینهی دق، روبهرویت مینشیند و دمار از روزگارت درمیآورد. بیخیال نمیشود که نمیشود. چپ و راست حمله میکند. هر کاری میخواهی بکنی، مظلوموار جلوی چشمت میآید و میگوید: «بنویسم تا جوجو* نزدهام». در خواب یقهات را میگیرد و کابوس میشود بر سرت. حالا هی دستدست کن و با خود بگو: «وای اگر این ایده را مینوشتم، چه میشد! هیچکس حریف
دستپخت من نمیشد». اما
خیالات نه سفرهی خالیات را پر میکند نه شکم گرسنهات را. یک روز هم به خودت میآیی و میبینی ایدهات جوجو زده و فقط به درد سطل آشغال میخورد. حالا
انتخاب تو چیست؟ گرسنه میمانی یا ایدهات را میپزی؟
* شپشک برنج
🟡میترا جاجرمی
#یادداشت_روز #از_نوشتن
⬛️اینستاگرام
⬛️ سایت
⬛️@mitrajajarmy