🧠نگاهی به کتاب «آسیب مغزی»| بخشنخست
دکتر «شارلوت مک کنا» پزشک متخصص پوست موفق و ثروتمندی است. هر آنچه را خواسته به دست آورده، اما اینکه در سن ۳۶سالگی همسر و فرزندی ندارد، نگرانش کرده است. او باهوش و مهربان است و کارش را بهخوبی انجام میدهد، اما خود را چاق و زشت میپندارد و میترسد با این شرایط مردی او را نخواهد. روزی با وکیل بسیار جذابی آشنا میشود. مرد آنقدر به او محبت میکند تا اینکه سرانجام با هم ازدواج میکنند. شارلوت هنوز هم باور نمیکند چنین مردی شریک زندگیاش شده است.
یک شب وقتی چارلی (کوتاهشدهی شارلوت) به خانه برمیگردد، مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. سمت راست جمجمهاش متلاشی میشود و چیزی نمانده که بمیرد. وقتی در بیمارستان به هوش میآید، حتا اسم خودش را هم فراموش کرده است. زندگی چارلی دگرگون میشود و مثل یک نوزاد باید همهچیز را از اول بیاموزد.
«آسیب مغری» تازهترین کتاب «فریدا مک فادن» نویسندهی رمانهای جنایی-معمایی است. البته این اثر پیچیدگیهای داستانهای پیشین او را ندارد و بهراحتی میتوان حدس زد که مقصر اصلی کیست و چرا به سر «چارلی» شلیک شده است. اما آنچه این رمان را خواندنی میکند، نحوهی پرداخت نویسنده است. شخصیتپردازی عمیق و ملموس است. آدمهای قصه برای ما کاملاً آشنا هستند و شاید خود ما یکی از این افراد باشیم.
مشکل چارلی تنها به از دست دادن حافظهاش محدود نمیشود، قسمتی از جمجمهاش کاملاً از بین رفته و مجبور است کلاه ایمنی بر سرش بگذارد. او نمیتواند سمت چپش را ببیند که این موضوع او را دچار دردسرهای زیادی میکند. توانایی دیدن آدمهایی را که از سمت چپ وارد میدان بیناییاش میشوند ندارد، اشیایی را که در سمت چپش هستند نمیبیند و حتا از نیمهی چپ بدنش غافل است. تعادل ندارد و نمیتواند راه برود، نمیتواند بهتنهایی لباس بپوشد یا به دستشویی برود. زنی که قبلاً بسیار باهوش بوده و به درمان بیماران میپرداخته، حالا مثل یک لوح سفید است و برای انجام کوچکترین کاری نیاز به کمک دارد.
داستان مدام بین گذشته و حال در نوسان است و هرچه میگذرد با چارلی عمیقتر آشنا میشویم. نویسنده ما را به دنیای درونی او میبرد و از آنچه در ذهنش میگذرد، پرده برمیدارد. چارلی نمایندهی زنانی است که شبیهشان را زیاد دیدهایم. زنانی زیرک و موفق، اما با عزت نفس پایین در برقراری رابطه. زنانی که خود را آنقدر زیبا و جذاب نمیبینند که مردی آنها را بخواهد. مدام به خود مینگرند و عیب روی خودشان میگذارند: «خیلی چاقم، قدم خیلی کوتاهه، چقدر پوستم چروک داره، کاش کمرم باریکتر بود و...». همانطور که در کتاب میبینیم، این عزتِنفس پایین ربطی به میزان تحصیلات، شغل و یا ثروت فرد ندارد. شاید نوع تربیت و فرهنگ غالب در جامعه را بتوان مقصران اصلی این موضوع تلقی کرد.
ادامه دارد🔵🟣میترا جاجرمی
#معرفی_کتاب #فریدا_مک_فادن