👺قاتل بی چهره
«ماکس رود» نویسندهی رمانهای جنایی است. تنها اولین کتاب او موفق بوده و بقیهی آثارش نتوانستهاند توفیق چندانی کسب کنند. یک روز غریبهای با ماکس تماس میگیرد و از او میخواهد به بیمارستان بیاید. ماکس به دیدن مرد میرود. مرد که خودسوزی کرده و چیزی به پایان مرگش نمانده به ماکس میگوید که «جاشوا» او را انتخاب کرده است و بهزودی به قتل میرسد. اما جاشوا کیست و چرا ماکس را برگزیده؟ از اینجا به بعد است که ماکس خود را درگیر یک داستان جنایی، معمایی و هیجانانگیز مییابد. او باید
بیگناهیاش را ثابت کند و جان خود و دخترش را نجات دهد. آیا ماکس واقعاً بیگناه است؟ و آیا در این راه موفق میشود؟
کتاب «قاتل بی چهره» رمانی معمایی، هیجانانگیز و روانشناختی و درگیرکننده است، مخصوصاً که قصهی دوران ماست و برای انسانی که در دوران هوش مصنوعی میزید، بسیار
قابلِلمس است. چه میشود اگر تمام نرمافزارهایی که استفاده میکنیم،
اطلاعات شخصی ما را جمعآوری کنند و با تحلیل آنها
رفتار آیندهی ما را پیشبینی کنند؟ آیا این روش قابلِاعتماد است و با تکیه بر آن، میتوان از وقوع جرم و جنایت پیشگیری کرد؟ اینها پرسشهایی است که در گرماگرم خواندن کتاب مدام با آن روبهرو میشوید و میکوشید پاسخی برایشان بیابید.
«سباستین فیتسک»، نویسندهی آلمانی کتاب، یکی از موفقترین نویسندگان تریلرهای روانشناختی در اروپاست. کتابهای او سرشار از هیجان، معما، دلهره و غافلگیری است. او شخصیتپرداز ماهری است؛ تمام وجوه شخصیت را به خواننده نشان نمیدهد، بلکه اجازه میدهد مخاطب در طول داستان شخصیت را
کشف کند و مدام با این چالش مواجه شود که شخصیت روراست و بیگناه است یا هیولایی ترسناک درونش پنهان شده است. این روش کمک میکند
گرههای داستان زودهنگام باز نشوند و
هیجان قصه تا انتهای کتاب حفظ شود.
✅ برداشتهای من از داستان
✅آسیبهای روانی دوران کودکی بخصوص اگر از طرف والدین باشد، میتواند اثرات منفی زیادی در شخصیت کودک داشته باشد. یکی از
ریشههای اختلالات و بیماریهای روانی همین تروماهای دوران کودکی است. این آسیبها میتوانند آنقدر شدید باشند که تا آخر عمر فرد را آزار دهند و اجازه ندهند او یک زندگی
نرمال را تجربه کند. چنین افرادی حتماً باید تحتِدرمان قرار بگیرند تا بیاموزند چطور با این رنج کنار بیایند و از آسیب بیشتر روان خود جلوگیری کنند.
✅کسی که داستان مینویسد، یا باید
تجربهای داشته باشد که بر مبنای آن اثرش را شکل دهد یا بسیار
پژوهش کند تا به موضوع کاملاً
اشراف پیدا کند، در غیر این صورت داستانش غیرِمنطقی و باسمهای به نظر میرسد و تأثیرگذار نخواهد بود. معمولاً داستانهایی که بر مبنای تجربیات شخصی نویسنده نوشته میشوند، موفقتر هستند. البته این به آن معنا نیست که نقش
تخیل را در خلق داستان نادیده بگیریم. یک نویسندهی خوب یک تجربهی عادی و بیاهمیت را با چاشنی تخیل میپرورد و
جهانی تازه میآفریند.
✅و در پایان به این پرسشها بیندیشیم: هوش مصنوعی و نرمافزارهای مبتنی بر آن تا چه حد قابلِاعتمادند؟ آیا روزی خواهد رسید که
احتمال خطای هوش مصنوعی به صفر برسد؟ آیا بهعنوان یک انسان وقتی در دوراهی اعتماد قرار بگیریم، به
شهود خود باید اطمینان کنیم یا به شواهد و دادههای هوش مصنوعی؟ آیا هوش مصنوعی میتواند از خالق خود
باهوشتر شود؟ آیا ما از تمام ظرفیتهای مغز انسان آگاهیم یا تنها اندکی از گنجایش این ظرف بهره میبریم؟
🔗نسخهی الکترونیکی کتاب را میتوانید از
فیدیبو یا
طاقچه تهیه کنید.
⚫️میترا جاجرمی
#معرفی_کتاب #سباستین_فیتسک
⬛️@mitrajajarmy