View in Telegram
مرا به شور، به شيوه، به شرم بوسيدی ادای حق نمک را چه گرم بوسیدی بدین شكسته‌دلی، بوسه كيمياست مرا بقای لطف تو باد، از طلب حياست مرا بر آستان تو ترک ادب نمی‌یارم نيازمندم و عرض طلب نمی‌یارم تو جبر خاطر مسكين، به شكرِ قوّت كن ببين به زخم من و بيش از اين مروت کن * من از نهایت ابهام جاده می‌آیم هزار فرسخ سنگین پیاده می‌آیم هزار فرسخ سنگین میان کوه و کویر دو دست خارگزیده، دو پای در زنجیر هزار فرسخ سنگین، هزار فرسخ سنگ نه هم‌رکاب، نه مرکب، نه ایستا، نه درنگ هزار فرسخ سنگین، سلوک بی‌انجام هزار فرسخ سنگین، فتوح بی‌فرجام * تو ره‌روی، تو رهایی، تو جاده دانی چیست هزار فرسخ سنگین پیاده دانی چیست تو رنج بُعد طلوع و غروب می‌فهمی تو از کویر گذشتی، تو خوب می‌فهمی تو زخم خاره و خار ستوه می‌دانی تو روح دل‌شکن سنگ و کوه می‌دانی تو را ز غربت دل‌گیر جاده‌ها خبر است تو را اگرچه سوار از پیاده‌ها خبر است من از نهایت ابهام جاده می‌آیم هزار فرسخ سنگین پیاده می‌آیم هزار فرسخ سنگین، هزار فرسخ سخت نه رودخانه، نه جنگل، نه چشمه و نه درخت هزار فرسخ سنگین، شک و شکوه به‌هم هزار فرسخ سنگین، کویر و کوه به‌هم هزار فرسخ سنگین میان وحشت و بیم به هر گریوه حرونی حرام‌زاده مقیم هزار فرسخ سنگین، حرامیان در کار تمام‌شیوه و پُرفن، جریده‌رو، هشیار هزار فرسخ سنگین، حدیث سنگ و سبو تو از کویر گذشتی، نگار من! تو بگو... کویر و وای کویرا، چه حیرتی‌ است تو را؟ به هیچ دل نسپاری، چه غیرتی‌ است تو را؟ به قعر شب، به ره پیچ‌پیچ می‌مانی به وهم محض، به حیرت، به هیچ می‌مانی اگرچه خار عدم در نفس شکسته تو را وجود هم‌چو غباری به رخ نشسته تو را وجودی و نه وجودی، عدم دقیق‌تر است عدم نه‌ای و وجودت شکی عمیق‌تر است به هست و بود، نه پس را نه پیش را مانی نمود محض وجودی، تو خویش را مانی * چه حالتی‌ است؟ سخن پیچ‌پیچ می‌گویم هزار گفتنی‌ام هست و هیچ می‌گویم چه بیم فهم کس و درک ناکس است مرا کویر عین کویر است، این بس است مرا من از کویر می‌آیم، کویر خاموشی است کویر از همه جز عاشقی فراموشی است كوير كهنه‌شرابی است در سبوی زمين كوير عقدۀ تلخی است در گلوی زمين كوير تشنۀ شور است و شور شوريده‌ است كوير تعبيه در دل، كوير در ديده‌ است - علی معلم دامغانی 📚 @mimremeembook
Telegram Center
Telegram Center
Channel