در این شهری که باد از ابر و ابر از خاک دلگیر است
ببین باران؛چه می بیند که در چاهش سرازیر است
.
همان باران که چتر لطف واکرده ست برخورشید
ودریا موج موج از ذکر نام او نمک گیر است
.
همانکه درمصاف "عبدو" بایک ضربه روشن کرد
که تنها چاره ی مشت تکبر تیغ تکبیر است
.
جهان چون خاک افتاده ست در پای غدیر او
به دستان محمد دست او مانند شمشیر است
.
شبش( یوم تقوم الساعه )را تفسیر خواهد کرد
ببین عالم به عالم محشر جودش فراگیر است
.
نه تنها تر نشد دست علی از بحر بیت المال
که دنیا در کفش یک قطره ی درحال تبخیر است
.
علی فقر جهان را با تبسم ریشه کن کردن
علی بغضی که تا روز قیامت هم گلوگیر است
.
بتاب ای ماه،امشب درصف اشک یتیمانش
که عکس کهکشان افتاده درهرکاسه ی شير است
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر