حقِّ حقداشتن
✍ بیدا میرحسینی
♦"ما از وجود مفهومی به نام حق برخورداری از حقوق (به معنای اینکه هر کس بنا بر افعال و افکارش قضاوت خواهد شد و نه بر حسب قوم و نژاد و غیره) و مفهوم دیگر یعنی حق تعلق به نوعی جامعهی سامان یافته، تنها زمانی آگاه گردیدیم که ناگهان با میلیونها انسان مواجه شدیم که این حقوق را از دست داده بودند و به لحاظ اوضاع و احوال جدید در جهان، قادر به باز پس گیری آن حقوق نبودند" و درد از همین جا آغاز میگردد که میبینی دیگر هر گام و هر سخن به حق تو، دشنهای میشود علیهات و تو را تا مرز عصیان و یا حتی بی عملی هدایت مینماید و آن جاست که حتی کنشهای جمعی که حاصل هم رایی و هم پیوندی انسانها است، رنگ می بازد و انسانِ خنثی و دور از میدان عملِ آشکار، رشد میکند چون حقی برای خود و دیگران قائل نیست و حتی قادر به درک این رهاشدگی در بالاترین درجه استیصال نخواهد بود.
♦کنشهای جمعی در هر جامعه بنا بر ساختار آن، میتواند قامتی راست، بدون واهمه، با تدبیر و خلاقانه را به نمایش درآورند و یا از شکل و شمایلی نامتوازن، بی تفاوت و واهمه زده برخوردار شوند. در واقع کنشهای جمعی برآیند هم پیوندی، هم دلی، دردها و یا شادیهای مشترک در شرایط خاصاند و گاهی در کوتاه ترین زمانها، توان اتصال و هم دلی بین یک جامعه و یا اجتماع را دارند. کنشهای جمعی از میزان احساس بهرهمندی انسانها به واسطه برخورداری از حقوق، اثر میپذیرد. در ساختارهای بدون انعطاف، فردسالار و یا ایدئولوژیک زده؛ به علت احساس بی پناهی، ترس و ارعاب رنج آور شدید، با جمعیتی رها و واهمه زده روبروییم، جمعیتی که حق پاسخ، کنش، حمایت و یا حتی حقِ دیده شدن را از خود سلب میکنند و مفهومی به نام مقاومت در هزار توی وحشت، استیصال و ندانستن نوع کنش جمعی مناسبِ رخدادها، رنگ میبازد و به دست فراموشی سپرده میشود اما غافل از این که به قول آسترا تیلور در کتاب حقِّ حق داشتن:"محرومیت و بی حقی مردم از یک سو و استنکاف نخبگان( بهتر است بگوییم بازی گران صحنه سیاست) از سهیم کردن ما در وضع قوانین و مقرارتی که حاکم بر زندگی ماست از سوی دیگر، نه تنها عدم التزام ما به آن قوانین را توجیه میکند، بلکه به ما حق مقاومت کامل در برابر آن قوانین را نیز میدهد.
♦مقاومت، گام اول در ابراز حق ما بر برخورداری از حقوق است"؛ اتفاقا این محرومیت به ما اجازه پاسخ متناسب و مناسب را خواهد داد. همه آنچه که تاکنون بیان شد اشاره به حق کنش فردی و جمعی دانشجویان حاضر در رخداد دانشگاه علوم و تحقیقات را بیانگر است، مشاهده صحنه انسانی بی پناه در شرایطی دشوار، مستاصل و به ظاهر آرام اما با باری سنگین به فراخنای تاریخ، ما را به کنش حمایتگرانه وا میدارد حتی اگر بانویی دیگربا شال خود سپری دفاعی و حمایتی برای او ایجاد میکرد اما آنچه که به نمایش درآمد رنج تنهایی و در حصار ماندگی یک انسان بود. سوال اینجاست که آیا نوع کنش بانوی جوان، مانع واکنش مناسب دیگران بود؟ ویا اصولا چرا با جمعی بدون هر گونه کنشی حتی شتاب زده، روبرو بودیم که یا از دور صحنه را ثبت کردهاند و یا از نزدیک چشمان خود را فرو بستند. باید پرسید در آن دقایق با چه نوع انسانهایی روبرو بودیم، انسان در حال بازی و به عمد بی تفاوت، انسان تراژیک و وحشت زده، انسان در میدان بازی و کنشگری پنهان، انسان بهره مند از حق کنشگر نبودن، ... . هر چه که هست آن جمع شاید با محدود کردن کنشگری خود، فرصت حیات اجتماعی دوباره را برای خود فراهم میکرد و مرز در معرض تهاجم قرار گرفتن را بواسطه کنشگری، برای زمانی دیگر ذخیره کرد.
♦اِلمِر هنیکس در بخشی از کتاب ترسها و نمادها مینویسد:
" وقتی قاعده و قانون بازی را قبول میکنیم ما عرصه عمل یا کنشگری اتفاقی خود را محدود میکنیم. هم زمان، با بسط دادن دامنه ترکیبات ممکن، آزادی بیشتری را برای خود تدارک میبینیم. قوانین شطرنج، مثلا امکان حرکت بازیگران روی صفحه یا تخته شطرنج را محدود میکند، نمیتوانیم مهرهها را هر طور که دلمان خواست، حرکت دهیم. اما هم زمان، ترکیب این مهرهها و قواعد بازی، امکانات بازی و آزادی عمل ما را به صدها طریق مختلف، فراهم میکند."...... / ایران فردا
📌متن کامل:
https://cutt.ly/YeHyWLxL
melimazhabi.com
✅@mellimazzhabi