مرا بخوان
مرا بخوان تا بنویسم تورا
من که از ترس فراق تو ایستاده، پیچیده به خویش میلرزم
من که در دل تو اشک میریزم از غصهی تنهاییات
من تو را دوست دارم
و از تو مینویسم بیآنکه خود بدانم
نام توست که در من میروید
و تو را فریاد میزنم در هر آن که مرا جانیست در بدن
صدایم نحیف و کلامم نازک در جستجوی تو
تو که آسمانها برابرت رنگ آبی روشنیست بر سر قلممویت... .