📝📝📝رخداد ۱۴۰۱ رخ نداده است!
🔻🔻🔻یادداشتی از محمدرضا تاجیک منتشر شده در وبسایت
#مشق_نو📌بریدهای از متن:
🖊آیا ایرانِ امروز با چهرهی دوم انقلاب یا اکتویسمی معطوف به زندگی مواجه است که با انحرافاش از نظم نمادین دیگری بزرگ، و میل و ارادهاش به متفاوتزیستن بهمثابه امر واقعی لکانی ظهور کرده است؟ آیا آنچه اینروزها در ساحت جامعهی ما جاری است، نوعی «انقلاب مولکولی» است که رفتن و بازگشتن مداوم ذاتی آن است و تنها اصحاب قدرتاند که میتوانند از پایان آن سخن بگویند؟
🖊آیا آن ممکن امروز گشایشی بهسوی ممکنکردن غیرممکنهای آینده و گشایشی در فضای سوبژکتیو (یا جهشی در تصور جمعی آنان) تماشاگران منفعل کنونی نیست؟ آیا این جریان نیز با جاریشدناش در بستر زمان و مکان و فضا، عاملان جدید، شیوههای جدیدی از گفتار و کنش، حالتهای «با هم بودن» و حالتهای «علیه چیزی بودن» را نمیآفریند و نمیسازد؟
🖊هر چقدر لوح ملفوف خیزش ۱۴۰۱ گشودهتر میشود، بیشتر درمییابیم که رویداد ۱۴۰۱ یک نام برای مجموعهای از پیوستگیها و ناپیوستگیهایی است که در متن آن بهعنوان یک تکثر یکتا اتفاق افتاده است، نام صورتی فلکی، نام ستارهای که بسیاری از ما دنبال میکنیم، چه آگاهانه و واقعبینانه این خیزش را تجربه کنیم و چه نه. این خیزش، زنجیرهای از رویدادهایی است که هر لحظه تفاوت را به اکنون تزریق میکنند.
🖊این خیزش، حتی آنزمان که نفی میشود در زبان مخالفان خود بازتولید میشود. همانگونه که دلوز در سال ۱۹۷۷ نوشت: «رقابتی در کار بود که ببینند چه کسی میتواند بیش از بقیه روی مه ۶۸ بشاشد. حرفشان را در قالب این نفرت بیان میکردند: «ما در ۶۸ حضور داشتیم (واقعاً داشتند؟) و به شما میگوییم که احمقانه بود. هیچ دلیلی ندارد دوباره انجاماش دهیم.» این همان حُقه است؛ همان کلکی است که هنوز هم خیلی خوب کار میکند: کسانی که کموبیش در ماجرا دستی داشتند، از حضورشان در ماجرا استفادهی ابزاری میکنند تا به شیوهی خود به رخداد ناسزا بگویند، زمیناش بزنند یا تحریفاش کنند تا بتوانند با آن کنار بیایند.
🖊امروز، ابعاد این خیزش در لحظهی آغازیناش آشکارتر از آن است که بتوان در اختفا و رویتناپذیری آن کوشید، یا این لحظهی آغازین را با لحظات تطور و تحولاش اینهمان کرد، یا واقعیت آن صرفا برساختهای رسانهای و خارجی تصویر کرد، و یا بر این سخن شد که «رخداد ۱۴۰۱ اتفاق نیفتاده است». لذا بر کسانی که از رخش و رخدادناش در عذاباند فرض است که در این لحظهی آغازین تاملی داشته باشند و دریابند این رخداد در همان لحظهای که رخ داده است چه بوده است و چرا.
🖊لازمهی چنین تاملی، در گام نخست، بیرونآمدن از غار تنگ و تاریک تحلیلی خود و بر دامان آفتاب افکندن صورت زیرین این پدیده است. افلاطون میگوید، «تراژدی واقعیِ زندگی جایی اتفاق میافتد که آدمی از نور بهراسد»، هراس از روشناییِ روز همان از دست دادنِ حقیقت است. برای فهم واقعیت، باید از غار تحلیلی خود خارج شد و سایهها و نقشهای منعکسشده بر دیوار غار را واقعی و حقیقی نپنداشت. اما افزون بر این، درک ماهیت مکتوم رفتارها و رویدادها، به تصریح فروید، نیازمند ورود به غار ذهنی و احساسی و روحی و روانی و نیز، ورود به قلمرو نیمهتاریک رویاهای دیگران است.
به باور افلاطون، اگر آدمی شهامت خروج از تاریکی غار، از نظم متعارف را داشته باشد، میتواند زیر روشنایی خورشید به واقعیت یقینیتری دست یابد. به باور فروید نیز، اگر فرد شهامت بازگشتن به تاریکی درون را (به مددِ روانکاو) داشته باشد میتواند حقیقتِ امیال خود را دریابد و به فهم مضاعفی دست یابد. شاید ایستادن در میانهی افلاطون و فروید، و دیدن چهرهی دوم انقلاب، همان ضرورت تاریخی باشد که اصحاب قدرت با آن مواجه هستند.
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=5765#محمدرضا_تاجیک #سیاست #جامعه #اعتراض🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.center/mashghenowofficial