زان زلف شب و میان باریک
ره سخت شدهاست و سخت تاریک
این محشر کبریاست یا رخ
ما یصنع فیک جل باریک
گفتم که ببوسمت از این دور
گفتم که نشانمت به نزدیک
شد بوسه تلف ز دوری راه
نزدیک شد احتضار من لیک
امید وصال زندهام کرد
کوری دو دیدهٔ اعادیک
تیغی بدوان بهجای نامه
یا تعزیتی بهجای تبریک
بگذر ز فرات و پیش ما آی
شد دجله دو دیدهٔ موالیک
مگذار مرا ز تو بگیرند
چونان که ز فارس خاک تاجیک
اندازهٔ وصل تو نبودم
اندازه نگه نداشتم نیک
گفتند که سجده بر تو شرک است
معنی است غلام شرک و تشریک
من خواستمت خدا نخوانم
ای شأن اجل نمیگذاریک
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم