آزادی و تخصصیشدنفرض مارکس این است که افراد گسترهای همهجانبه از توانمندیهایی دارند که طبیعتاً میخواهند آنها را به شیوهای همهجانبه به کار بگیرند. کوهن این پرسش را مطرح میکند که «چرا در حالت ایدهآل مردم باید در فعالیتهای متنوع زیادی درگیر شوند؟ … چه چیز بدی در این خصوص وجود دارد که فرد فقط خود را وقف یک فعالیت یا خطوط اندکی از فعالیتها کند؟» چه خواهد شد اگر یک فرد ترجیح دهد [در یک رشتهی خاص] تخصص یابد؟ چرا آنها نباید قادر به این کار باشند؟
مارکس معتقد نیست که افراد باید مجبور به تغییر فعالیتهایشان شوند. برعکس، دیدگاه مارکس این است که کار را باید آزادانه انتخاب کرد. یکی از انتقادات اصلی مارکس به تقسیم کار در جامعهی سرمایهداری این است که شکل تحمیل بیگانه و قهری را به خود میگیرد. در جامعه کمونیستی آینده، افراد برای نخستین بار قادر خواهند بود کار خود را به روشی آگاهانه و آزادانه سازمان دهند. و با فرض این آزادی، معنای این حرف آن است که آنها عموماً گسترهی همهجانبهای از فعالیتها را به تخصصیشدن ترجیح خواهند داد.
کوهن این دیدگاه را زیر سوال میبرد. او میگوید «معنای تکامل آزادانهی فرد این است که تکوین او هرگز کامل نیست» و مارکس «هم این دو [یعنی تکامل آزادانه و تکوین کامل] را به شکلی تصادفی کنار هم قرار میدهد» همانطور که تا اینجا استدلال کردم شیوهای که مارکس این دو مفهوم را به هم پیوند میدهد تصادفی نیست، بلکه از یک نظریهی نظاممند فلسفی نشأت میگیرد، که بخشی از یک سنت فکری ریشهدار دربارهی همهجانبگی انسان است. این ایده که انتخابی آزادانه برای گسترهی کاملی از فعالیتها وجود خواهد داشت، بر این نظر استوار است که انسانها موجوداتی همهجانبه هستند. با این حال، با توجه به اینکه افراد متفاوت استعدادهای متفاوتی در انواعی متفاوت از فعالیتها دارند، آنچه این تنوع را شکل میدهد بی شک از شخصی به شخص دیگر متفاوت خواهد بود. همانگونه که ویر میگوید «برخی حتی ممکن است انتخاب کنند که یکجانبه یا محدود باشند، اما من فکر میکنم که اغلب مردم این انتخاب را نخواهند کرد و بلافاصله گزینههای بهتری نسبت به تقسیم کار سرمایهدارانه پیش روی خود خواهند دید».
https://t.center/marzockacademy