🔹 شماره ۳:
حکایت sfi، سانتا لوسیا و سوسن
دولت سوئد برای همه مهاجران یک دوره آموزش زبان سوئدی برگزار میکند که اس اف ای نام دارد. شرکت در این دوره برای تمامی افرادی که کد ملی سوئدی یا پرشون نومر داشته باشند، رایگان است.
بعد از ورودمان به سوئد چند هفتهای برای دریافت کد ملی صبر کردیم و بلافاصله برای sfi ثبت نام کردم. بعد از یک ماه دوره مقدماتی وارد کورس c شدم که کلاسهایش هر روز از ۸ صبح تا ۱۲ ظهر برگزار میشد. قبل از مهاجرت دو ترم زبان سوئدی آنلاین در ایران گذرانده بودم. نه اینکه مرا بینیاز کرده باشد اما کمی دانش گرامر داشتم و کمی هم لغت و جمله سوئدی بلدم بود که شوک اولیه یک مهاجر در برخورد با زبان سوئدی را کمی خنثی میکرد و مرا چند پله از باقی همکلاسیهایم جلو انداخت. همین بود که یکجورهای شدم نور چشمی کلاس.
دو معلم داشتیم به نامهای ماریا و سوسن. ماریا شدیدا سختگیر بود. وقتی مجبور میشد که مطلبی را به انگلیسی توضیح دهد مشخصا معذب و عصبانی میشد. کم لبخند میزد و همیشه فاصله اش را با شاگردها حفظ میکرد.
اما سوسن (در حقیقت سوزان - ولی چون سوئدیها حرف ز ندارند سوسن تلفظ میکنند) یک فرشته بود که از بالای ابرها هبوط کرده بود روی زمین، لباس معلمهای sfi را پوشیده بود و رفتارش با من و بچههای دیگر بیشتر مادرانه بود تا معلمانه.
لبخند از لبش پاک نمیشد، وقتی چیزی را متوجه نمیشدیم تعصبی روی زبان سوئدی نداشت و به انگلیسی برایمان توضیح میداد. حتی سوئدی را هم طوری شمرده و مهربانانه حرف میزد که هرچند نمیفهمیدیم ولی متوجه میشدیم.
به واسطه آشنایان زیادی که داشت یکسری کارهای فوق برنامه هم برایمان ترتیب میداد که سایر معلمهای sfi نه حوصلهاش را داشتند نه انگیزه اش را.
سوسن بدون هزینه ما را به دفتر روزنامه sydöstran برد تا با روند چاپ روزنامه در شهرمان آشنا بشویم. ما را به سانتا لوسیا برد و با این سنت آشنا شدیم و یکروز هم یک تور رایگان از موزه دریایی کارلسکرونا برایمان ترتیب داد.
ابتدای سال ۲۰۲۳ برای شرکت در یک دوره فنی و حرفهای ناچار شدم کلاسهای روتین sfi را تمام کنم. ماریا تبریک گفت که موفق شدهام در دوره فنی و حرفهای ثبت نام کنم و تشکر کرد که دانشآموز خوبی برای او بودهام و ایمیل زد تا زودتر بتوانم در دوره flex sfi ثبت نام کنم که یکروز در هفته و بعد از ظهر برگزار میشود.
اما سوسن آخرین روزی که در کلاس بودم یک ویدیو روی پرده کلاس پخش کرد که یک شعر کلاسیک بود از رابرت فراست به نام
«The road not taken»
بعد هم مرا صدا زد و به همه بچهها گفت که از هفته بعد، دیگر همراهشان نخواهم بود و گفت : امیدوارم همانطور که تو راهت برای زندگی پیدا کردهای بقیه بچههای کلاس هم بتوانند مسیر خودشان را زودتر پیدا کنند.
آخر جلسه، یک بسته زعفران ناب ایرانی به نشانه قدردانی به سوسن دادم. بیاندازه خوشحال شد، بغلم کرد و گفت که یک شیرینی خوشمزه با آن خواهد پخت.
گفتم: این زعفران اورجینال ایرانیه
گفت: تو خودت هم یه آدم اورجینالی
میدونید؟ آدمها در طول زندگیشان روزهای خوب و بد زیادی را تجربه میکنند. هم تعریف میشنوند هم تهدید و توهین . اما بدون اغراق این جمله سوسن یکی از شیرینترین و لذتبخشترین تعریفهایی بود که در تمام عمرم شنیده بودم.
خاطرهای که تا زندهام فراموش نخواهم کرد.
چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۲
#بابک_اسحاقی
@manima4