وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿٥١﴾ القصص
و به راستی، این گفتار را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته نازل ساختیم، امید که آنان پند پذیرند. ( ترجمه فولادوند)
این دو تعبیر «پی در پی» و یا « سخن در سخن» و «بهم پیوسته» در ترجمه های دیگر قرآن مجید به زبان فارسی نیز آمده است. به احتمال قریب به یقین دیگر مترجمان این تعبیر دوگانه را از ترجمه فولادوند اقتباس کرده اند. ترجمه فولادوند فضل تقدم بر بسیاری از ترجمه ها دارد. فولادوند در ترجمه قرآن مجید همواره نگاهی یا نیم نگاهی به تفسیر کشاف زمخشری داشته است. در حقیقت در مواردی که به دقت و تآنی در ترجمه نیاز بوده است. او نظر زمخشری را در ترجمه لحاظ کرده است. چنانکه در تفسیر کشاف در باره وصل » آمده است: «أن القرآن أتاهم متتابعاً متواصلاً» قرآن پی در پی و پیوسته نازل شده است. طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان همین نظر را مطرح کرده است. طبرسی ده سال پس از رحلت زمخشری در گذشته است. ممکن است این سخن را از زمخشری اقتباس کرده باشد.
در ترجمه احمد کوشا فقط به تعبیر « پی در پی» بسنده شده است. در برخی ترجمه ها مانند ترجمه الهی قمشه ای به « سخن پیوسته» اکتفا کرده اند. این پرسش برجای می ماند که « وصل» پی در پی است یا پیوسته و یا به تفسیر زمخشری هر دو و یا می تواند معنا یا تفسیر چهارمی داشته باشد؟ عبدالقاهر جرحانی در « دلائل الاعجاز» به تفصيل در باره وصل سخن گفته است.وصل را در جمله، عطف واژه ای یا بخشی از آن بر واژه ای دیگر یا بخشی دیگر تفسیر کرده است. به عنوان شاهد مثال به بررسی آیات ابتدای سوره البقره پرداخته و نمونه ها و نشانه هایی از وصل را تبیین کرده است. نوشته است: « در علم بلاغت پیچیده تر و پوشیده تر و باریکتر و دشوار تر از دانش در باره وصل نداریم.» (۱)
زركشی در کتاب «البرهان فی علوم القران» در باره وصل و فصل با توجه به ظاهر آیات به نکات لطیفی اشاره کرده است. او همانند جرجانی در دلائل الاعجاز وصل و فصل را منحصرا در قلمرو بلاغت بررسی کرده است. شاهد مثال او در فصل و وصل ابن امُ و ابنؤم است. چرا در سوره اعراف آیه ۱۵۰ ابن امّ به صورت جداگانه (فصل) آمده است و چرا در سوره طه در آیه ۹۴ به شکل ابنؤمُ و به شکل وصل روایت شده است؟ در سوره اعراف شاهد خشم موسی بر هارون برادر بزرگش هستیم. هارون این فاصله را احساسا می کند. درست است که کنار همند اما در حقیقت فاصله دارند:
وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿١٥٠﴾ الاعراف
و چون موسی، خشمناک و اندوهگین به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشینی برای من بودید! آیا بر فرمان پروردگارتان پیشی گرفتید؟ و الواح را افکند و [موی] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید. [هارون ] گفت: « ای فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند؛ پس مرا دشمنشاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده.
قَالَ يَا ابْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي ۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ﴿٩٤﴾
گفت: «ای پسر مادرم، نه ریش مرا بگیر و نه [موی] سرم را، من ترسیدم بگویی: میان بنیاسرائیل تفرقه انداختی و سخنم را مراعات نکردی.»
هنگامی که «ابْنَ أُمَّ» روایت شد. نشانه دوری و فصل دو برادر بود و هنگامی که «يَا ابْنَؤُمَّ» روایت شده آن هم با یای ندا که نشانه نزدیکی معنوی و در واقع پناه هارون به موسی علیهم السلام است. البته در برخی نگارش قرآن ها به این نکته زرکشی توجه نشده و در هر دو حالت همانند و به صورت منفصل آمده است.