مرثیه روزهای کنونی
#آدونیس_ برگهایی در باد
فارسی
#محبوبه_افشاری ارابههای تبعید
از دیوارها عبور میکنند
بین ترانههای تبعید
و آه آتش
باد بر ما سنگین است و خاکستر روزهایمان زمین
را میپوشاند، روحمان را در درخشش تیغه و بر لبهی
کلاه خودی میبینیم، و بر زخممان پاییز نمک زارها
پراکنده میشود.
غم چهرهی تاریخ، ما را تا دوردست با خود میکشد و تاریخ
ما خاطرهای است که واهمه و دشت هایی از خارهای وحشی
آن را سوراخ میکند.
در کدام جویبار دریایی تاریخ خود را بشوییم که به عطر پیر
دختران و بیوه زنان
بازگشته از حج آمیخته شده
و به عرق درویشان آلوده،
جایی که شلوارها ربوده میشوند و ملخ روح از بهارش بهرهمند میشود.
(شب لخته می شود و روز بر لاشه ی گنجشکان خزیدن آغاز میکند)
بیهوده درهای بسته تکان میخورند، فریاد می زنیم و آرزوی
گریه داریم و میبینیم هیچ اشکی در چشم ما نیست.
سرزمینم زنی ست از تب، پلی ست برای لذتهایی که دزدان
دریایی از آن عبور میکنند و دستههای شن برایشان دست میزنند
و از مهتابیهای دورش چشمانمان اشیاء مردم را میبینند
_قربانی برای گورهای کودکان، آتش دانهایی برای پیامبران،
سنگ گورهایی به رنگ سیاه،
و دشتهای پر شده با استخوان
و کرکس،
تندیس های پهلوانی مردارهایی نرم پیکرند.
و ما می گذریم، سینه هامان رو به دریاست و در کلمات ما
زاری روزگاری دیگر خفته است و برای کلمات ما وارثی
نیست.
جزایر تنهایی را درآغوش می گیریم، شگفتی بکر را در عمق
برزخ بو می کشیم، و نعره ی ناامیدانه ی کشتی هایمان را
می شنویم، ناامیدی، هلال برآمده ای است و بدی در کودکی
خویش است.
و در ریزشگاه رودها به بحر میت ما، شب عیدها و عروسانی
از کف و شن، از ملخ و شن می زاید.
و می گذریم، هراس سوارها را درو می کند، در سراشیبی هایی
از گل و شیون، و زمین در تهیگاه ما خونریزی می کند
و دریا سد سبز رنگی ست.
@mahbube_afshar#نشر_نیماژ