سیلویا، من از درخت انجیر بیشتر از دو سه تا میوه نمیچینم. قول میدم پراشتها نباشم و به دو سه تا انجیر بسنده کنم. قول میدم سیر بمونم و باز میوهای نچینم. یا با همین دو سه تا سیر میمونم یا در آخر از گرسنگی میمیرم و انجیرها فاسد میشن. انجیرهای شما چیه؟
Whoever asks me "from what age do you play the guitar?" I usually answer "long before I was born" Because my love for music and the guitar comes to me from far back.
نمیدانستند با آن پری از راه رسیده چه کار کنند. صبح زود، سپیدهدم که آفتاب نزده بود و هوا خاکستری و نمدار بود تور به دریا انداخته بودند که یک پری به دام افتاد و مانند ماهی دم مرگ کف عرشهی کشتی پَل پَل میزد. ماهیگیرها میگفتند که باید او را به دریا برگردانند اما کسی نمی خواست به او حتی انگشت بزند از ترس اینکه خانوادهاش نفرین شود. نمیدانستند زبان آدم را میفهمد یا نه چون تنها چشم غره میرفت و رو به آنها هیسهای هشداردهنده میکشید. پیر ماهیگیرها گفت:"فقط زبون آدم رو که نه، زبان هر موجودی رو خوب میفهمه اما پریها سرکش تر از اونند که به آدمیزاد جواب پس بدن." یک نفر گفت:"پس میگویی باهاش چیکار کنیم؟ من نمیخوام نفرین بشم پس چرا نندازیمش تو آب و از شرش خلاص شویم؟" - نمیشود، باید خودش برود، وگرنه مادر دریا خشمگین میشود. یک پارچهی کهنه که روپوش قایقهای کوچک کشتی بود پیدا کرد و روی پری انداخت تا سینه و ران های ظریفش پوشیده بشود و بتواند موهای سیاه و تَرَش را خشک کند و یخ نکند.