خانمانسوز بود آتش آهی، گاهی
نالهای میشكند، پشت سپاهی گاهی
گر مقدر بشود، سلکِ سلاطين پويد
سالک بیخبرِ خفته به راهی گاهی
قصهی يوسف و آن قوم، چه خوش پندی بود
به عزيزی رسد افتاده به چاهی گاهی
هستيَم سوختی از يک نظر، ای اختر عشق
آتشافروز شود، برق نگاهی گاهی
روشنیبخش از آنم كه بسوزم چون شمع
رو سپيدی بود از بخت سياهی گاهی
عجبی نيست، اگر مونس يار است رقيب
بنشيند بر گل، هرزه گياهی گاهی
چشم گريان مرا ديدی و لبخند زدی
دل برقصد به بر از شوق گناهی گاهی
اشک در چشم، فريبندهترت میبينم
در دل موج ببين صورت ماهی، گاهی
زرد رويی نبود عيب، مرانم از كوی
جلوه بر قريه دهد، خرمن كاهی گاهی
دارم اميد كه با گريه دلت نرم كنم
بهر طوفان زده، سنگیست پناهی گاهی
#معینی_کرمانشاهی🇯🇴🇮🇳
@LafoorMyCountryبرای حمایت از ما، لینک بالا را
👆👆به گروه ها و دوستانتان فوروارد کنید.