#غزل_تبریوا دَکِـتـه دشت و هـمـن، سـرخِ مییـا کنّه سما
چــم بَـهـیـته مـه زلفِ سر، زنّه شوار اَمه دیما
درمــه تِنــار هـرازِ لـو، بـج بـج دپیتـه کـر کتـو
پَـرپتو هسّــه دلِ ســر، دَپـشـوسّـه ای کوه هوا
ویشهی تن لخت و پتی، غرصهوغم نوج بزوئه
ناینـه بهـار شور و حال، بورده کجه سَوزه قوا؟
سَـــر دِنــه نـالـــه جـونــِکا، پیــاری کنّه پاپّــلی
اون دیــاری مِـر نـمـنـه، الـبِ سو داینــه مه گِلا
محْلــه ره غــم روش دَکِتـه، سیو سیار کنّه لَعو
تـا بــمـومــه درون لـــو، شِــیــره بـمــو مسِ قرا
مَشْتی ننه گَهـــرهی سر، غـــریبِ حالّه شور دنه
خســوئه دَهـــره دارِ تَن، برمـــه گلییــه مَشْ ببا
در بــوره روزگــــــارِ دم، چَنّـــه هِـــوا دم بَئیتــه
دی دَره ویشـــه ره گمـــون، تش بهیته مــلارِ ما
#برگردان باد در دشت و صحرا میوزد و ابرهای سرخ میرقصند
مه زلف را پوشانده و نم نم باران میبارد
تنها لب رودخانهام، سنگهای ریز و درشت با من سخن میگویند
دلم در هول ولاست، دوباره هوای کوهستان بهم ریخته
اندام بیشه لخت، غم و اندوه شکفته
شادابی فصل بهار را ندارد، کجا رفته ردای سبز؟
گاو نر جوان مینالد، گاو ماده همخوانی میکند
از نوری به گمانم گِلا چشمان روشن و شفافی دارد
آبادی را غم گرفته، سگ سیاه واق واق می کند
تا وارد ایوان شدم، اسب سیاه قبراق شیهه بلندی کشید
مادر بزرگ روی گهواره (خاطرات)، با حال غریب میخواند
داس روی درخت آویزان و پدر بزرگ بغض کرده
ای روزگار نفست بگیرد، هوا چقدر دم دارد
به گمان که جنگل دود شد و ماه آذر آتش گرفته است.
✍ #محمـدزمان_شیـخ *کر و کتو: سنگ های ریز و درشت
*جونکا: گاو نر جوان
*پاپّلی: گاوی به رنگ سیاه یا قرمز امّا دُم، پشت و پیشانی یک خط سفید داشته باشد
*سیو سیار: سگ سیاه (سیار نام سگ)
*قرا: نام اسب سیاه
*گِلا: گاوی که رنگش شبیه ببر باشد
*گَهره: گره، گهواره، پر از خاطرات مادران
*ملارِ ما: آذر ماه
@lafoormycountry🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁