View in Telegram
Forwarded from عکس نگار
🟧 وقتی تازیانه تبعیض جسم و جان را می‌آزارد. اسماعیل شمس 🔸عکس پیوست صفحه آخر سواد(بازنویسی) کتاب"الفتاوی‌الفقهیةالکبری" نوشته ابن حجر هیتمی(وفات: ۹۷۴ق/١٥٦٧م) به قلم [شیخ]قسیم فرزند حسین، از عالمان سده ۱۲ شمسی و جد اعلای نگارنده است. او این کتاب مفصل ابن حجر را تنها در ظرف دو ماه کتابت کرده است. همچنین صواعق المحرقه او را هم یک سال پیش از فتاوی در ۱۲۳۱ق/ ١١٩۴ش استنساخ کرده بود که پیشتر در همین کانال درباره آن صحبت شده است(اینجا). 🔸جد ما در صفحه پایانی کتاب الفتاوی حاشیه‌های متعددی نوشته است که هرکدام از آنها از زوایای تاریخی و فرهنگی قابل اهمیت هستند.یک‌جا با صراحت، کتاب را وقف دانشمندترینِ فرزندانش می‌کند که نسل به نسل باید متولی آن باشند. او فرزندان جاهل، عامی و بیسواد خود را از تولیت کتاب محروم  کرده و هشدار داده است که هیچ‌کس حق فروش، بخشش و به ارث گذاشتن آن را ندارد و اگر چنین کند، مشمول لعنت ابدی خداوند گردد. معنای وصیت او این است که کتاب، نه به شیوه وراثتی از پدر به پسر، بلکه با معیار دانایی و از داناترین فرد خانواده به داناترین فرد بعدی(چه فرزند، چه برادرزاده و ...) منتقل گردد. در گوشه‌ای دیگر از این صفحه از تولد دو پسر خانه‌بیگ خبر داده است که نسبت او با آنها روشن نیست. شیخ قسیم در یک بیت شعر فارسی از خداوند خواسته است که هرکسی را که از کاتب(او) یاد کند، غریق رحمت خود نماید و در شعری دیگر به زبان کردی/هورامی خطاب به کاتب‌الحروف(خدا) گفته است که گناهان زیادش را ببخشد و توبه‌اش را بپذیرد. با وجود این نوشته‌ها دو بخش آنها از همه برای من مهم‌ترند؛ یکی جایی که به زبان فارسی می‌نویسد:"آه از دست روزگار غدار، آه، آه، آه" و دیگری شعری عربی منسوب به حضرت علی که می‌گوید: "لیت ٱمی لم تلدنی ٱو تلد میت صبیا/لیتنی کنت حشیشا ٱکلتنی بهمنیا". هرچند د. هادی مرادی ضبط درست شعر را اینگونه پیشنهاد داده است: "ليت أُمي لم تَلِدنی، ليتنی متُّ صَبِـــيّا/ليتني كنتُ حشیشا،أَكَلَتنی البُهمُ نِيّـــــا"؛ اما در ترجمه فارسی معنا چندان تغییر نمی‌کند: ای‌کاش مادرم مرا به دنیا نیاورده بود یا کودکی مرده به دنیا آورده بود.ای‌کاش علف هرزی بودم که حیوانات مرا می‌خوردند.  🔸امروز که ۲۰٨ سال شمسی(۲۱۴ سال قمری) از نگارش این جملات می‌گذرد، پرسش اصلی من این است که جد اعلایم چرا با نقد مفهوم قضا و قدر آرزو می‌کرد مادرش او را به دنیا نمی‌آورد و برخلاف رسم فقها از روزگار غدار می‌نالید؟ آیا او با آن جهان‌بینی عمیق و دانش گسترده‌ از سکونت در محیطی کوچک و آزار و اذیت احتمالی به سبب عدم درک افکارش از سوی اطرافیان دلخور بود؟ آیا از فضای سیاسی زمانه شکوه داشت؟ آیا از این ناراحت بود که چرا شرایط زمان و مکان به او اجازه کار علمی بیشتر نداده است؟ به راستی شیخ قسیم به چه چیزی می‌اندیشید و دغدغه‌اش چه بود؟ در اینجا البته قصد من پاسخ به این پرسشها نیست، بلکه تٱکید بر پرسش دیگری است که چرا پس از گذشت دو قرن، نگارنده یعنی ندیده‌ی او احساس می‌نماید که نه‌تنها باید آه و فغان جدش را به گوش همگان برساند، بلکه حتی با آهنگی بلندتر از او تکرارش کند؟ مشکل کار کجاست؟ به راستی آیا از روزگار شیخ تا روزگار ما پدیده "رنج مدام " بر کردستان و مردمان دیار شیخ حاکم بوده و ادامه یافته است؟ آیا اگر امروز شیخ ما زنده می‌شد و حال و روز کنونیمان را می‌دید باز هم از روزگار خودش می‌نالید؟ من نمی‌دانم واکنش او چه بود، اما به عنوان نواده ندیده او با همه وجود آرزو داشتم که ای کاش در روزگار جدم به دنیا می‌آمدم.ای کاش مدرنیته وارد این سرزمین نمی‌شد؛ انقلاب مشروطه رخ نمی‌داد و رضاشاهی نمی‌آمد که سنگ بنای دولت به اصطلاح متجدد را بگذارد و به نام آن گروهی را ارباب و بخشی دیگر را برده کند.می‌دانم برخی خوانندگان به من خرده می‌گیرند که اگر مشروطه و پهلوی نبودند، حالا تو در شهر و دانشگاه نبودی و از امکانات مدرنیته بهره‌ نمی‌بردی و دهها مزیت دیگر این دوره را برایم ردیف خواهند کرد. من هم البته مخالفتی ندارم، ولی حرفم این است که ای‌کاش هیچ کدام از این امکانات نبودند، اما همچنان مثل گذشته، انسان بودم و به نام مدرنیته و قانون و امثالهم بدیهی‌ترین حقوق انسانی‌ام سلب نمی‌شدند. به راستی وقتی انسان از مقام سوژگی خلع و به یک ابژه و ابزار و عدد بدل شود، آسایش عالم چه سودی برایش دارد؟ وقتی منفعت و مصلحت و دروغ جای حقیقت و انسانیت و اخلاق را در تعامل با او بگیرند، جهان مدرن کدام حس ناآرامش را آرام می‌کند؟ وقتی جسم و جان انسان در زیر تازیانه تبعیض خرد شود، دموکراسی و استبداد چه فرقی برایش دارد؟ وقتی کار هر قرنه آدمی آه و فغانی باشد که هیچ گوشی آن را نشنود آه و باز هم آه نیز چه سودی برایش دارد؟ @kurdistanname
Telegram Center
Telegram Center
Channel