View in Telegram
📖 #مطالعه 📘 #جزء_از_کل -تری گفت: دلت می خواهد چاله ام را ببینی؟ + خسته ام داداش پدر گفت: بجنب، باید هوا بخوری‌. پدر مشغول کار بنایی زندان بود. پدر برای تری یک توپ فوتبال خرید. می خواست پسرخواندهء بیمارش را از پسر خود دور کند! - تفاوت های میان ثروتمندان و فقرا هیچی نیست. شکاف میان سالم و بیمار است که با هیچی پر نمیشود. تری عضو تیم کریکت شد. ستاره فوتبال و شنا بود! من مثل او نبودم. کافه ی شهر کوچک ما متعلق به-لیونل_پاتس بود. پدرِ -کارولین (مارتین و دین به او علاقه داشتند) تصمیم گرفتم عاشق کارولین_پاتس بشوم! چرا که نه. اولین دوست تاریخ زندگی ام. در مهمانی صندلی بازی باختم! -به این فکر می‌کردم که در زندگی چطور همیشه باید صندلی ات را با خودت حمل کنی تا مجبور نباشی داشته هایت را با دیگران تقسیم کنی! " باید بگم کل سرنوشت خانواده دین در روزی بود که در دعوای ما در مسابقه کریکت پای -تری با یک چاقوی ضامن دار آسیب دید و دکتر که از عاطفه بویی نبرده بود گفت: دیگر ابدا نمی تواند فوتبال بازی کند. با عصا راه می رفت و من عامل آن فاجعه بودم! پدر در زندان کار میکرد و در خانه تا سر حد تهوع با مادر متلک می پراندند. - هر کس می گوید در فکر آینده است بی آنکه یک چشمش به خاک باشد کوته بین است. "سروکله زدن با بچه های تبهکار مدرسه. این پیش درآمد ورود برادرم به زندگی تبهکارانه بود." دزدی و زدوخورد. تری چوب کریکت را در هوا می چرخاند و نعره ی قبل از حمله می کشید. به پسرها گفتم؛ شما بلدید چطور بجنگید، چیزی را کِش بروید اما به یک راهنما احتیاج دارید؛ ( تری و مارتین به سبب شغل پدرشان پرونده یک تبهکار معروف به اسم "هری_وست ، حکمش حبس ابد، هر جنایتی که فکرش را بکنید کرده بود! را پیدا میکنند و به بهانه پروژه مدرسه وارد زندان شده و با او ديدار میکنند تا راه و رسم شرارت را یاد بگیرند. ) آمد باید پای معیوب! -راستش ما یک دارودسته راه انداختیم و احتیاج به راهنمایی داریم. دنبال یک استاد می گردیم! + هرکس گفته جوان ها ابتکار عمل ندارند مخش تعطیل است. شما به تفنگ احتیاج دارید! پیشگویی، تله پاتی؛ ما خلافکارها ذهن های پیشگویی داریم عاقلانه ترین کاری که می توانید بکنید این است که غافلگیرشان کنید. - هرچه دارودسته بزرگتر باشد همه می خواهند به نفر اول خنجر بزنند، چون همه می خواهند اول باشند، درس بعدی این است که اول نباشید. - از نردبان جماعت خائن حذر کنید. - حبس ابد واقعا به معنای ابد نیست فقط یک اصطلاح است. یعنی ابدیتی که از زندگی کوتاه‌تر است‌. نمی دانستم باید سفره دلم را برای این روانی باز کنم یا نه؟ به -هری گفتم: به عنوان یک انسان حسرت خوشبختی دیگران را می خورم و در ضمن آنها بدون فکر تصمیم می گیرند‌‌ - انگار بقدری دل مشغول هرچیز و هر کاری هستند که دیگر برایشان انگیزه ای باقي نمی ماند تا به وجود خودشان فکر کنند‌. هری پرسید: پس فکر می کنی مردم چیزهایی را قبول دارند که ممکن است درست نباشد؟ - اما مجبورند وگرنه از پس زندگی روزمره و شکم خانواده بر نمیان. وقت این را ندارند که بنشینند و فکر کنند که چرا. گفت؛ تو ناامیدی. خودت را بُکُش! این اطراف صخره پیدا می شود خودت را ازش پرت کن! - وقتی در یک دره زندگی میکنی چیزی که هرگز کم نمی آید، پرتگاه های مناسب برای خودکشی است. -به هرحال زندگی چیز حقارت باری است. - وقتی تو زندگی را تنهایی تجربه می کنی، می توانی هرچقدر می خواهی با کس دیگر رابطه ی نزدیک داشته باشی، اما همیشه پاره ای تو وجودت هست که ارتباط پذیر نیست. - تنهایی می میری، این تجربه تنها از آن توست، شاید دسته ای تماشاچی که تو را دوست دارند به دیدنت بیان، اما انزوای تو از تولد تا مرگ، به تمامی رخنه پذیر نیست‌‌. - نومیدی نقطه ی پایان ندارد، هیچوقت به ته آن نمی رسی. گفت: آدم باید چکارکند؟ گفتم: نمی دانم. گفت: باید خلق کنی! 🖊استیو_تولتز 📜 این داستان ادامه داره... @ktabdansh 📚📖 📖
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily