#کتاب_امروز 📙آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند
📓بی. جِی. نُواک
✍️ کلبهکتابکلیدر/
#سعیده_تیموری:
برای معرفی جناب نواک کافیه بگم که ایشون غیر از بازیگر و نویسنده و فیلمنامهنویس، اونور آب به عنوان یک استندآپ کمدینِ معروف شناخته میشن.
این مجموعه داستان اولین کتاب نویسنده بوده که در سال 2014 منتشر شده و شش هفتهی متوالی در صدر پرفروشهای نیویورکتایمز بوده.
مترجم در مقدمهی کتاب گفته که از خیر یک سری از داستانها به خاطر خط قرمزهای قانونی کشورمون گذشته
😬 البته خط بعدش هم گفته بعضی از داستانها حسابی با فرهنگ غرب گره خورده بودن و چارهای نداشته که برای خوانندهی ایرانی حذف کنه! :(((
خب بگذریم. هر آنچه که از نوشتههای جناب نواک مونده، خواندنیست. عنوان کتاب هم از یکی از داستانها گرفته شده. ایدهی بعضی از داستانها خیلی برام جالب و جدید بود. مثلا داستان اول راجع به همان خرگوش معروفه که در مسابقه با لاکپشت شکست میخوره. خرگوش بیچاره بعد از شکست از لاکپشت حسابی افسرده میشه. اما یه روز دوباره از لاکپشت میخواد باهاش مسابقه بده و...
شخصیتهای این کتاب بیشتر آدمهای مدرنی هستند که لابهلای داستان از تاثیر این مدرنیت روی زندگیشون میگن. «اغلب داستانهای این کتاب دربارهی زندگی روزمرهی ما در دنیای مدرناند، زندگیِ در همتنیده با فناوری اینترنت و شبکههای اجتماعی و مصرفگرایی مفرط...»
«مردی که تقویم را ابداع کرد» دربارهی زندگی مردی که تصمیم گرفته تقویم میلادی رو اختراع کنه. «هرگز نمیخواهم روی ماه راه بروم» از بدبختیها و مصیبتهای سفر به کره ماه میگه. «میلیاردر عجول و آینهای برای زمین» دربارهی مردی که تصمیم میگیره یک آینه تمام قد بفرسته فضا که بشه یک نفر در چین با یک نگاه به آینه، یک نفر در برزیل رو ببینه. هنوز خیلی داستان دیگه داره این کتاب ولی من این سه تا رو بیشتر از همه دوست داشتم.
◀️#چند_سطر_کتاباز داستان «مردی که تقویم را ابداع کرد»:
چهاردهم فوریه؛ آلیس هم عجیبوغریب است. امشب داشتیم شام دلپذیری در همان جای همیشگی میخوردیم، ولی او عجیب ساکت بود. آخرش پرسیدم که چیزی شده و او گفت: «میدونی امروز چه روزیه؟» گفتم: «معلومه که میدونم، مثل اینکه خودم تقویم رو ابداع کردمها! چهاردهم فوریه است. چطور؟» لبخند غلیظی تحویلم داد و گفت: «آره آره. هست.» و بعد، درست وسط شام، راهش را کشید و رفت! این دیگر چه بود؟
پانزدهم فوریه؛ خیلی سرد است.
بیستوهشتم فوریه؛ از این ماه متنفرم. نمیتوانم یک روز دیگر از آن را هم تحمل کنم. این ماه باید از بقیه کوتاهتر باشد، و مردم هم اگر دوست ندارند، بروند به جهنم!
ص66
نهم اکتبر؛ تابستان معرکه بود. برداشت محصول هم عالی بود! مردم مدام میپرسیدند آیا میتوانم در فصل برداشت، روزها را یکی دو ساعت طولانیتر کنم. بهشان گفتم اگر این قدر برایشان مهم است، باید صبحها زودتر بلند شوند، ولی همه ناهشیارتر از آن بودند که بفهمند. برای همین، آخرش گفتم: «آره، حتما. شاید یه ساعت. شاید یه روزی این کار رو کردم.» و همه خوشحالی کردند. «خواب بیشتر!» هان؟ هیچیاش با عقل جور در نمیآمد.
ص68
▪️آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند/ نویسنده:
#بی_جی_نواک/ مترجم:
#شادی_حامدی_آزاد/
#نشر_نون/ چاپ اول 1398/ 192 صفحه/ قیمت: 25000 تومان
عنوان اصلی: One more thing : stories and other stories
نویسنده: B. J. Novak
▫️ t.center/klidarnews ▫️instaklidar ▫️ klidar.ir