🏦📄 الهیات پول، اعتبار و بدهی
🖌 #ناصر_برینبخش دوم:
از نظر مارکس، سرمایهی تجاری و سرمایهی ربایی که وجود هر دوی آنها به احتکارِ پول برمیگردد، قدیمیترین اشکال سرمایه محسوب میشوند. مضاف بر این، حرکت سرمایه، یا همان رانهی احتکار، که ناخواسته موجب جهانی شدن "بشریت" شده است ، قبل از اینکه یک انگیزهی عقلانی باشد، سرشت جبری سرمایه است . به این معنی که اگر مدام دست به قلمروزدایی نزند، با مرگ مواجه خواهد شد.
پول در عین حال که بازتاب شیئیتیافتهی گذرای قیمت کالاها است، از این طریق سرشت جهانی شدن اقتصاد کالایی نیز به ناگزیر، آنرا جهانی هم میکند. از دید مارکس: «همچنان که پول به پول جهانی بدل میشود، صاحب کالا نیز جهانوطن میشود.» روابط جهان وطنیِ آدمیان با یکدیگر در آغاز فقط روابطشان در مقام صاحبان کالا را شکل میبخشد. کالاها به خودی خود نسبت به همهی موانع دینی، سیاسی، ملی و زبانی بیاعتنا هستند. زبان جهانیشان قیمت و پیوند مشترکشان پول است.
مارکس در نقد سرشت الهیاتی اقتصاد کالایی را اینگونه نوشت: «اتتقاد از آسمان به انتقاد از زمین بدل میشود، انتقاد از دین به انتقاد از قانون، و انتقاد از الهیات به انتقاد از سیاست.» روشن است که آماج نقد مارکس نه خود دینداران بلکه آن متفکران روشنگری بود که میخواستند دین را به روشهای عقلانی ملغی سازند:
اما "الغای دین بهعنوان سعادت موهوم آدمیان، سعادت واقعی برای آنهاست. طلب دست برداشتن از توهم دربارهی اوضاع موجود، همان طلب دست برداشتن از اوضاعی است که نیاز به توهم دارد. نقد دین نقد جهان پردردی است که دین هالهی مقدس آن است.» اشارهی مارکس به تعبیری در کتاب مقدس است که جهان مادی و آلام و مصائب آنرا با عبور از وادی اشکها تشبیه میکند که دین هالهی قدسی آن است. بنابراین، نقد دین فقط با الغای زمینههای مادی آن، یعنی زمینههای عملی اقتصاد کالایی ممکن است. برای مارکس مناسبات اقتصاد پولی، رد پایی از "دین دنیوی" دارد.
اما محرک واقعی سرمایهداری، در نظام پولی آن است، که در آن شیئی خاص، یعنی طلا، والا انگاشته میشود. از نظر مارکس، خصلت والا بودن نه در ماهیت خود شیئی بلکه در "مبادلهپذیریِ فراگیر"ش است، گرایشی که طلا را پول میانگاشت. مارکس در دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ با نقل قول از شکسپیر به این قدرت اسرارآمیز پول اشاره میکند که میتواند آدمیان را از هم جدا سازد و به هم پیوند زند، که میتواند جماعتها را منحل کند:
شکسپیر بهطور مشخص بر دو خاصیت پول تأکید میکند:
۱- پول همان الوهیت مرئی است - تبدیل همهی خصلتهای انسانی و طبیعی به ضدشان، تلفیق و تحریف همه چیز: به میانجی آن، ناممکنها به هم جوش میخورند.
۲- فاحشهی همگانی است، پاانداز همهی مردمان و ملتها.
قدرت الهی پول در خصلت آن بهمثابهی طبیعت نوعیِ بیگانهشدهی آدمیان نهفته است، طبیعتی بیگانهساز و خودبرانداز، پول همان توانایی بیگانهشدهی نوع بشر است. آنچه که من در مقام انسان از انجامش ناتوانام به یاری پول به انجام آن توانا میشود. در این پروسه است که بیگانگی انسان محقق میشود، کاری که متافیزیک پول همچون متافیزیک الهیاتی عمل میکند. پول دیگر شیئی ساده نیست، بلکه به پدیدهای الهیاتی و والا مبدل شده است. چنانکه والتر بنیامین برگهای انجیل امروز را همان اسکناسهایی تلقی میکرد که هالهی قدسی دور آن را گرفته است. رانهای قدرتمند، که در صدر معابد سرمایه نشسته است. سرانجام اینکه؛ پول کاملترین ارزش است، ارزشی به سرانجامرسیدهی حقیقی.
با تولید سرمایهداری نیروی کاملاً جدیدی بهمثابه «اعتبار» پا به عرصهی وجود میگذارد: «نظام اعتباری در مراحل اولیهی خود در خفا چون دستیار حقیر انباشت شاخه میدواند و سپس با رشتههای نامریی منابع پولی را در اختیار سرمایهدارهای منفرد یا جمعی قرار میدهد. این وسائل پرداخت در مقادیر کم و زیاد در سطح جامعه پراکندهاند، اما دیری نمیگذرد که به اسلحهای تازه و مهیب در رقابت و سرانجام به سازوکار اجتماعی عظیمی برای تمرکز سرمایهها تبدیل میشوند. رقابت و اعتبار که قدرتمندترین اهرم های تمرکز هستند، متناسب با تکامل تولید سرمایهداری و انباشت تکامل مییابند. (جلد ۱- فصل ۲۳)
ادامه دارد
لینک بخش یک:
https://t.me/kkfsf/35621
به ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf