كميته فعالين كارگرى - سوسياليستى

#علی
Channel
Politics
Social Networks
News and Media
Other
Persian
Logo of the Telegram channel كميته فعالين كارگرى - سوسياليستى
@kkfsfPromote
577
subscribers
14.3K
photos
11.1K
videos
17.8K
links
همراهیِ شما با کانال کمیته‌ی فعالین کارگری سوسیالیستی نیروی اصلیِ حرکت آن است. @kkfsf :به ما به‌پیوندید https://t.center/kkfsf
🚩🚨📕 #کاپیتال، تجسم نبوغ هنری مارکس

🖌 #علی_رها

«صرف‌نظر از هر کمبودی، برتری کار من این است که یک کلیت هنری را تشکیل می‌دهد.»
از نامه ی مارکس به انگلس (۳۱ ژوئیه ۱۸۶۵)


💢 اگر برای شما اقتصاد ملال‌آور است، اگر آمار و ارقام شما را کسل می‌کند، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به اسطوره‌ها و افسانه‌های دنیای کهن علاقه‌مندید، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به تراژدی، کمدی، حماسه، درام، رمان، طنز، ریشخند، طعنه، و هجویات علاقه‌مندید، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به داستان‌های ترسناک، اشباح، هیولا، موجودات خون‌آشام، غول و دیو علاقه‌مندید، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به موجودات خیالی در دوزخ یا پردیس و یا به برزخیان علاقه‌مندید، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به شکسپیر و نمایش‌نامه‌ها و پرسوناژهای آن علاقه‌مندید،‌ کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به گوته و به مفیستوی او علاقه‌مندید، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به نیهیلیسم و جوهر پوچ دنیایی وارونه علاقه‌مندید، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به شعر و شعرای معظمی چون سوفوکل، هسوید، ویرجیل و میلتون علاقه‌مندید، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 اگر به فیلسوفانی چون اپیکور، ارسطو و افلاطون علاقه‌مندید، کاپیتال مارکس را بخوانید.

💢 کاپیتال مارکس را بخوانید چون تجسم اندیشمندانه‌ی هستی بالفعل روابط انسانی است؛ هرچند مسخ شده، گژدیسه و شیئی شده.

💢 کاپیتال مارکس را بخوانید تا خود و جهان پیرامون خود را بشناسید.
کاپیتال مارکس را بخوانید!

پ.ن. دیالکتیک هنر در کاپیتال» نام مقاله ای است که در حال نگارش آن هستم. با چنان دنیای عظیمی روبرو شده‌ام که هنوز به نتیجه‌ی کار اطمینان ندارم. شاید توان انجامش را نداشته باشم.

#کارل_مارکس

https://t.me/kkfsf/35580

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
جستارهایی_در_باره_ی_هگل_نوشته_ی_علی_رها.docx
778.6 KB
🚩📕 به مناسبت روز تولد فریدریش ویلهلم هگل در ۲۷ اوت ۱۷۷۰، کسی که روش دیالکتیکی را برای مبارزه و درک تضادهای جامعه امروزی ارائه کرد.

📄مجموعه مقالات

🖌 نوشته‌ی
#علی_رها


به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩📄 برداشت مارکس از کائوتسکی

ترجمه:
#علی_رها

«[کارل] هیرش در کائوتسکی یک هم‌کیش پیدا کرده است – همان کسی که به او بد اخمی کرده بود؛ حتی انگلس دید باگذشت‌تری نسبت به این دلقک دارد، چراکه او ثابت کرد که توانایی قابل‌توجهی در نوشیدن دارد. هنگامی‌که آن افسون‌گر – مقصودم آن دلقک است – به دیدن من آمد، نخستین پرسشی که بر لبانم جاری شد این بود که آیا تو به مادرت [مینا] شباهتی داری؟ او بانگ زد که به هیچ‌وجه، و من در سکوت به مادر او تبریک گفتم.
او یک آدم میان‌مایه است، دیدگاهی محدود دارد، (با این‌که فقط ۲۶ سال دارد) بیش از حد هوشمند است، عقلِ کل است، به شدت به‌دنبال مُد است، به آمار توجه بسیار بیشتری دارد، اما از آن‌ها چیزی سر در نمی‌آورد، ذاتا عضو طایفه‌ی‌ نابخردان [فیلیستین‌ها] است، به‌جز این‌ها، به سبک خودْ آدم مودبی است. من تا آن‌جا که ممکن بود او را به رفیق انگلس واگذار کردم.»

🖌 از نامه‌ی مارکس به دخترش جنی، ۱۱ آوریل ۱۸۸۱، مجموعه‌ی آثار، ۴۶:۸۱

پ.ن. – ای کاش از ابتدا به هشدار مارکس توجه بیشتری می‌شد!


به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
«جماعت ادبی آلمان افتخار یک توطئه‌ی سکوت‌ را نصیب من کرد، آن‌هم به‌محضی که فهمید با توهین و افترا نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد؛ این دشنام‌گویی به گرایش کارهای من که برای فروش نامساعد است، ابداً ربطی ندارد.

تلاش‌های علمی برای این‌که یک علم را دست‌خوش انقلاب کرد، هرگز نمی‌توانند از محبوبیت برخوردار شوند. اما به‌محض آن‌که شالوده‌ی علمی بنا شود، عامیانه‌سازی آسان است. چنان‌چه بار دیگر زمان دچار طوفان شود، شاید بتوان رنگ‌ها و ریزه‌کاری‌هایی که بازنماییِ عامه‌فهم این موضوعات خاص نیاز دارد را برگزید.

از سوی دیگر، من قطعاً انتظار داشتم که به‌خاطر حفظ ظاهر هم که شده، متخصصان آلمان به‌طور کامل به اثر من بی‌اعتنایی نکنند. از این گذشته، مشاهده‌ی دوستان حزبی در آلمان ابداً تجربه‌ی خوشحال‌کننده‌ای نبود؛ دوستانی که به این شاخه‌ی دانش ابراز علاقه کرده بودند و به‌طور خصوصی در باره‌ی پاره‌ی نخست ستایش‌هایی احساساتی می‌نوشتند، برای دریافت یک نقد، یا حتی فهرست مضامین آن در نشریاتی که به آن‌ها دسترسی داشتند، هیچ اقدامی نکردند. اگر تاکتیک‌های حزبی چنین است، پس من باید اقرار کنم که آن‌ها برای من یک معمای ناگشودنی هستند.»

از نامه‌ی مارکس به لودویگ کوگلمان،
۲۸ دسامبر ۱۸۶۲، آثار، ۴۱:۴۳۵

ترجمه: #علی_رها

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩🚨📕 طبقات و مبارزهی طبقاتی

«تا آن
جا که به من مربوط می‌شود، من نه ادعا می‌کنم که وجود طبقات در جامعه‌ی مدرن را کشف کرده‌ام و نه تنازع بین آن‌ها را. مدت‌ها پیش از من مورخان بورژوایی، تکوین تاریخیِ این نزاع بین طبقات را توصیف کرده بودند؛ اقتصاددانان بورژوایی نیز کالبد‌شکافی اقتصادی آنها را.
سهم خودِ من این بود که:
۱ – نشان دهم وجود طبقات صرفا به فاز معینی از انکشاف تولید وابسته است؛
۲ – اینکه مبارزه‌ی طبقاتی ضرورتا به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می‌شود؛
۳ – این
که خودِ این دیکتاتوری هیچ‌چیز نیست به‌جز یک گذار به‌سوی الغای کلیه‌ی طبقات و به‌سوی یک جامعه‌ی بی‌طبقه.»

🖌 از نامه‌ی #مارکس به ویدامایر، ۵ مارس ۱۸۵۲

ترجمه: #علی_رها

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
سرآغاز_پژوهشهای_اقتصادی_مارکس_در_دههی_۵۰.pdf
766.5 KB
🚩🚨📕 سرآغاز پژوهش‌های مجدد مارکس
پیرامون نقد اقتصاد سیاسی

🖌 ترجمه: #علی_رها

[توضیح مترجم: با فروکش انقلاب‌های ۴۹-۱۸۴۸، مارکس پژوهش‌های اقتصادی- سیاسی خود را که از زمان انتشار فقر فلسفه متوقف شده بود، از سر می‌گیرد. درآغاز نیت او این بود که هم‌هنگام پژوهش‌های خود را در یک نشریه بازتاب دهد. بدین منظور سردبیری نشریه‌ی نویه راینیشه زایتونگ. بررسی سیاسی-اقتصادی را به عهده گرفت. مارکس در نامه‌ای به ویدامایر در تاریخ ۱۹ دسامبر ۱۸۴۹ می‌نویسد: …

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🔴⚫️ معضل فقر در «عناصر فلسفه‌ی حق» هگل

🖌 #علی_رها

#هگل معتقد است که «فقر به‌خودی‌خود انسان‌ها را شورشی نمی‌کند. شورشی فقط موقعی تولید می‌شود که به فقر بافت فکری نیز افزوده شود؛ خشم درونی علیه ثروت، علیه جامعه، علیه دولت و غیره». نقطه‌ی پایانی چشم‌انداز بالفعل هگل، دقیقاً نقطه‌ی شروع سمت‌گیری نظری کارل مارکس است و مارکس در «خانواده‌ی مقدس» با رجوع به هگل، به همان «خشم درونی»، تأکید می‌کند.
____________

متن کامل

https://wp.me/p2GDHh-7Uf

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩🚨🫵 بدیل جنگهای بیپایان

#علی_رها

انسان معاصر پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم برای یک لحظه، و شاید فقط برای یک لحظه، به خود آمد.
کشتار میلیون‌ها نظامی و غیرنظامی، ویرانی شهر‌ها و زیرساخت‌های اقتصادی، بربریتی سبعانه در مراکز تمدن نظم حاکم، در ذهنیت عمومی چنان تاثیر مهمی گذاشته بود که یکی از ثمرات آن کنوانسیون ژنو در ۱۹۴۹ بود. قوانین جدیدی درباره‌ی جنگ وضع شد. بمباران شهرها، مین‌گذاری، محافظت از غیرنظامیان، رفتار با اسیران جنگی، خشونت جنسی و استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی و غیره منع شد.
اما از چگونگی تقسیم جهانِ پس از جنگ پیشاپیش مشخص بود که مفاد کنوانسیون ۱۹۴۹ همانند کنوانسیون ۱۹۲۹، برغم پایبندی به آن بر روی کاغذ، به اجرا گذاشته نخواهد شد.
اساسا به‌جز جهان‌خوران شورای امنیت سازمان ملل، مکانیزمی برای پیش‌گیری از جنایات جنگی تدوین نشده بود. از ویتنام گرفته تا چکسلواکی و مجارستان، قدرت‌های بزرگ ثابت کردند که کنوانسیون ژنو ورق‌پاره‌ای بیش نیست. آنها بودند که با زیر‌پا گذاشتند قوانین جنگی راه‌گشای قدرت‌های ریز و درشت و نیز تروریست‌های بی‌دولت شدند.
نسل‌کشیِ مسلمانان بوسنی، کشتار جمعی در برمه با حمایت چین، و امروز در غزه، کشتار جمعی در سوریه، هجوم نظامی به اوکراین، نابودی موسول در عراق، محاصره‌ی شهرها و قطع آب و برق و غذا در این جنگ‌ها، جملگی میوه‌های غیرقابل کنترل نقض صریح دستاوردهای جامعه‌ی بشری پس از جنگ جهانی دوم هستند که غول‌های جهانی بدعت‌گذار آن بودند و مسئولیت این اغتشاش فراگیر در درجه‌ی نخست به عهده‌ی آنهاست.
وانگهی پس از سال‌ها تلاش برای منع گسترش سلاح‌های اتمی و منع استفاده‌ی پیش‌گیرانه از بمب‌ اتم، امروزه به وضوح شاهد رقابت اتمی، انتقال سلاح‌های اتمی از روسیه به بلاروس، و مخالفت آشکار پوتین با عدم استفاده از بمب اتم، گسترش کلاهک‌های اتمی کره شمالی زیر چتر حمایتی چین و روسیه، و نیز تسریع غنی‌سازیِ بالای ۶۰ درجه در ایران هستیم.
آیا این روندی است که به نابودی تمدن و نسل بشری و کره‌ی زمین منجر خواهد شد؟ آیا در مواجهه با این اوضاع هولناک نباید به بدیل دیگری اندیشید - به یک جهان نوین انسانیِ بری از تبعیض نژادی و جنسی، و بهره‌کشی از انسان و طبیعت؟ دقیقا برای ایجاد چنین جهان نوینی است که قاره‌ی اندیشه‌های مارکس موضوعیت یافته و به کمک ما می‌آید!


به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩📄 درنگی در مفهوم هنر در نزد مارکس

🖌
#علی_رها

🔹«هنر مرده است، زنده باد هنر!» (میخائیل لیف‌شیتز)

در سپهر اندیشگی مارکس مفهومی نهفته است که شاید بتوان برای آن نام «رهایی هنر» را برگزید. ریشه‌ی این مفهوم را باید در فراروی از «کارِ بیگانه شده» جستجو کرد که درعین حال در حکم نفی و حفظ دو برابر نهاده‌ی «هنر برای هنر» و «هنر در خدمتِ...» (حزب، خلق، پرولتاریا و غیره) است.

https://telegra.ph/%D8%AF%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%81%D9%87%D9%88%D9%85-%D9%87%D9%86%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D8%B2%D8%AF-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3-06-07


به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩🚨هنر و انقلاب

🖌 #علی_رها

برحسب ظاهر بدیهی‌ترین مفهوم مارکسی انقلاب اجتماعی است. اما به‌قول هگل «آن‌چه آشناست دقیقا از آن‌جا که آشناست، ناشناخته است.» ازاین‌رو زمانی‌که غرق تأویل و تفسیر عناصر نقد اقتصادی هستیم، فراموش می‌کنیم که هم «روبنا» و هم«زیربنا» با میانجی‌گری انقلاب اجتماعی به‌کلی دگرگون می‌شود.

حال این امر «بدیهی» و پیش‌و‌پا افتاده را به مفهوم هنر و زیبایی‌شناسی در نزد مارکس تعمیم دهید. آنگاه درمی‌یابیم که یکم؛ انقلاب فرانسه، و سپس انقلاب‌های ۱۸۴۸، نه فقط در عرصه‌ی سیاسی، بلکه در طرز تلقی از هنر، همه‌چیز را متحول کردند. ابتدا تراژدی شکست ژاکوبین‌ها که در هر عرصه‌ای خود را وارثان دوران کلاسیک می‌پنداشتند و از آن‌جا گسست با رمانتیسم (شیلر) و هم‌هنگام فروپاشی پوزیتیویسم هنری دوران پساترمیدور. سپس ریزش تخیلات سوسیالیستی-آرمان‌شهری درباره‌ی آینده (ریچارد واگنر) به‌ویژه پس از انقلابات ۴۸.

به بیان مارکس: ««تولید سرمایه‌داری معارض شاخه‌های معینی از آفریده‌های روحانی، هم‌چون هنر و شعر، است. بدون فهم این امر، دچار توهمی می‌شویم که لسینگ با زیباییِ کامل قرن هجدهم فرانسه را به تمسخر گرفت: با این‌که ما در مکانیک و غیره، عصر کهن را فرسنگ‌ها پشت سر گذاشته‌ایم، پس چرا در عین حال نتوانیم شعری حماسی بیافرینیم؟ در نتیجه به جای “ایلیاد” (هومر) “آنریاد” (ولتر) نصیب‌مان شد!»(نظریه‌های ارزش اضافی)

مارکس در «هجدهم برومر» پس از به ریشخند گرفته ناپلئون صغیر، تقلید مضحک از عصر کلاسیک و عاریه‌کردن لباس‌های آنها‌ را این‌بار نه تراژدی که «کمدی» ارزیابی کرده، و تصریح می‌کند که «انقلاب اجتماعی قرن نوزدهم قصیده‌ی خود را نمی‌تواند از گذشته عاریه کند. این چکامه را فقط می‌توان از آینده ستاند.» اما، آینده‌ای که در زمان حال درون‌مان است. لذا، عنوان می‌کند که «رودس همین‌جا است، همین‌جا باید پرید.»

این برخلاف نظر لوکاچ «دیالکتیک پوزیتیویسم و ایده‌آلیسم» نیست، بلکه تکیه بر مفهوم انقلاب و سوژه‌ی انقلابی به‌عنوان عامل تعیین‌کننده در آفرینش جامعه‌ی نوین و نیز هنر است که با الغای شکاف عظیم بین کار جسمی و کار فکری، هنر را از انحصار نخبگانی هنر-پیشه به عرصه‌ای همگانی منتقل می‌کند.

https://t.me/kkfsf/34574

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩🚨هنر و انقلاب

🖌 #علی_رها

برحسب ظاهر بدیهی‌ترین مفهوم مارکسی انقلاب اجتماعی است. اما به‌قول هگل «آن‌چه آشناست دقیقا از آن‌جا که آشناست، ناشناخته است.»
🔴⚫️ معضل فقر در عناصر فلسفه حق هگل

مؤخره: بینوایان شورشی

🖌
#علی_رها

همان‌طور که ملاحظه شد هگل در عناصر فلسفه‌ی حق راه حلی قطعی برای برطرف کردن فقر ارایه نمی‌کند، اما در عین حال علیه فروغلتیدن بخشی از جامعه به فقر و فلاکت هشدار می‌دهد. البته هگل می‌داند که طرز برخورد کشورهای مختلف به معضل فقر متفاوت است، همین‌طور تفاوت در حداقلی که برای امرار معاش ضروری است. به‌عنوان نمونه، «در انگلیس حتی فقیرترین آدم‌ها معتقدند که حق و حقوقی دارند» (افزوده بند ۲۴۴).
به دیده‌ی هگل: «همان‌طور که جامعه‌ی مدنی مسئول تغذیه‌ی اعضای خود است، حق دارد آن‌ها را تحت فشار قراردهد که خودشان کسب معاش کنند. مساله صرفا بر سر گرسنگی مفرط نیست. موضوع مهم‌تر پیش‌گیری از شکل‌گیری بینوایان شورشی است» (افزوده بند ۲۴۰).
«وقتی زندگی توده‌های وسیعی از مردم به زیر سطح معینی از معیشت سقوط کند...نتیجه تولید بینوایانی شورشی است» (بند ۲۴۴).

هگل نسبت به این توده‌های شورشی نظر مساعدی ندارد، چراکه به باور او آن‌ها دیگر راست و غلط را از هم تمیز نمی‌دهند، صداقت و احترام به خود را ازدست می‌دهند، و توسط کار برای بهبود وضعیت خود تلاش نمی‌کنند. با این‌حال هگل معتقد است که «فقر به‌خودی‌خود انسان‌ها را شورشی نمی‌کند. شورشی فقط موقعی تولید می‌شود که به فقر بافت فکری نیز افزوده شود؛ خشم درونی علیه ثروت، علیه جامعه، علیه دولت و غیره» (افزوده بند ۲۴۴).

نقطه‌ی پایانی چشم‌انداز بالفعل هگل، دقیقا نقطه‌ی شروع سمت‌گیری نظری کارل مارکس است. باورکردنی نیست، اما مارکس در خانواده‌ی مقدس با رجوع به هگل، به همان «خشم درونی»، تاکید می‌کند که این «زیست ناانسانی به بیان هگل، خشمی است علیه آن حقارت؛ خشمی ضروری که از تضاد بین سرشت انسانی و شرایط زندگی برانگیخته می‌شود.» (مجموعه آثار، ۴:۳۶)

لینک:
https://t.me/kkfsf/34475

به ما به‌پیوندید: ‌https://t.center/kkfsf
🚩🚨📕مکاتبات #مارکس پیرامون ویراست فرانسوی «#سرمایه»

🖌
#کـارل_مـارکس

ترجمه‌ی:
#علی_رها

یادداشت مترجم: متن زیر ترجمه‌ی چکیده‌ی ۲۴ نامه از مارکس به‌همراه ۵ نامه‌ی ضمیمه از انگلس، جنی همسر مارکس، و جنی دختر مارکس، و نیز پیش‌گفتار و پی‌گفتار ویراست فرانسوی کاپیتال است. این نامه‌ها مجموعاً به فرایند ترجمه و انتشار جلد نخست کاپیتال به زبان فرانسوی مربوط می‌شوند. از همان نخستین نامه، اول ماه مه ۱۸۶۷، مشخص است که حتی پیش از انتشار نخستین ویراست آلمانی کتاب (۱۴ سپتامبر ۱۸۶۷)، مارکس ‌به‌ویژه درصدد انتشار متن فرانسوی بود. از نخستین تلاش‌ها در سال ۱۸۶۷ تا انتشار (۷۵-۱۸۷۲)، فرایند ۷ ساله‌ی ترجمه و انتشار مسیر پرفرازوفرودی را طی می‌کند که یک ترجمه‌ی ناتمام از چارلز کلر، مخالفت با ترجمه‌ی موزس هس پس از ۳ سال کشمکش، و سرانجام انتخاب ژوزف روی برای ترجمه را شامل می‌شود. همان‌طور که با خوانش این نامه‌ها مشاهده خواهید کرد، مارکس به‌رغم زحمات روی از ترجمه‌ی او راضی نبود و بازنگری، اصلاح و تغییر آن را شخصاً به‌عهده گرفت؛ و همان‌طور که ملاحظه خواهید کرد، این کار واقعاً پرمشقت بود. مهم‌تر از هرچیز، خوانش این نامه‌ها مؤید نظر مارکس در پی‌گفتار ویراست فرانسوی است که این متن «دارای یک ارزش علمیِ مستقل از متن اصلی است و باید حتی خوانندگانی که با آلمانی آشنایی دارند نیز به آن مراجعه کنند.» (۱:۱۰۴) اما انگیزه‌ی متن پیش‌رو، تعبیر و تفسیر و یا ورود به بحث و اظهارنظر درباره‌ی اهمیت ویراست فرانسوی کاپیتال نیست. زبان و کلام مارکس از هر شارح و مفسری گویاتر است. ازاین‌رو، آنچه ضروری است دنبال‌کردن روند انتشار تدریجی این نامه‌ها است. در پایان، نمایه‌ی اشخاصی که کم‌تر شناخته شده‌اند درج شده است.

_______
👈متن کامل

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
معضل فقر در عناصر فلسفه حق هگل.pdf
1.1 MB
🚨📑 معضل فقر در عناصر فلسفه‌ی حق هگل

🖌 #علی_رها

مقدمه:


عناصر فلسفه‌ی حق معرف فلسفه‌ی «عملی» هگل در عرصه‌ی «ایده‌ی ابژکتیو» است که به‌عنوان یک واسطه، نقطه‌ی اتصال «ایده‌ی سوبژکتیو» به «ایده‌ی مطلق» است. ازاین‌رو، به‌خودی خود دربردارنده‌ی کلِ فلسفه‌ی هگل نیست. هگل در فرجامین مبحث این اثر، «تاریخ جهان» را به‌عنوان «محکمه‌ی داوری» نهایی درباره‌ی کلیه‌ی جوامع و ملل معین می‌کند. «روح جهان» که با عمل‌کرد آن مترادف است، تاریخا نشان داده است که هیچ دولت یا جامعه‌ای ازلی نیست – آن‌ها پس از ظهور و عبور از دوران رشد، به اوج رسیده و سپس زوال می‌یابند. این نتیجه‌گیری، نقطه‌ی پایانی کتاب را به نقطه‌ی آغاز آن بازمی‌گرداند.

#هگل

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩⭐️ «#انترناسیونالیسم» کاذب

#علی_رها

در جنگ امپریالیسم روسیه، بر اساس آمار تایید شده، صرف‌نظر از کشته‌شدگان نظامی روسیه، تاکنون بیش از ۸۰ هزار اوکراینی کشته، حدود ۱۲۰ هزار نفر زخمی، و ۱۵ هزار نفر مفقود شده‌اند. چنان‌چه به این آمار میلیون‌ها آواره، ویرانی کامل شهر‌ها و زیرساخت‌های اقتصادی اوکراین را اضافه کنید، به ابعاد هولناک این جنگ خانمان‌سوز پی‌می‌برید.

اگر نخواهیم سقوط اخلاقی خود را توجیه کنیم، نبایدبرای کشتار انسان‌ها تبعیض قایل شویم؛ حال این انسان چه فلسطینی باشد، چه سودانی، چه روس و چه اوکراینی.

اما آن‌چه در واقع بخش اعظم چپِ جهانی، به‌ویژه چپ ایران و خاورمیانه، شاهدیم، بی‌تفاوتی مطلق در برابر جنایات پوتین است. انگار اساسا چنین جنگی وجود خارجی ندارد. اشک تمساح آن‌ها برای مردم ستم‌دیده‌ی فلسطین، هم‌هنگام معرف تعصب خاصی است که درحقیقت دروغ هم‌بستگی جهانی آن‌ها را برملا می‌کند.

🚨زمانی لنین به استالین که خود را حامی «انترناسیونالیسم پرولتری» قلمداد می‌کرد، به آن گرجی پاسخ داده بود: « چه کسی گفته است که مرکز ثقل این باصطلاح انترناسیونالیسم تفلیس است»!

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩🚨#سازمان و #خودسازماندهی

#علی_رها

شاید بدیهی باشد که صرفا با توسل به شکل‌های خود-سازماندهی از پایین نمی‌توان مُنکر حضور احزاب، سازمان‌ها و گرایشات گوناگون شد. وجود آن‌ها یک واقعیت عینی است. این تشکل‌ها، محصول جامعه‌ی مدرن هستند و به‌همراه زوال دولت و روابط اجتماعی سرمایه‌داری، آنها نیز زوال پیدا می‌کنند. ازاین‌رو، وجود آن‌ها نه ازلی بلکه کاملا مشروط است.

با این‌حال، هر جریانی ملزم است حق حیاتِ تاریخی خود را تعریف و اثبات کند. دراین
جاست که باید حساب تشکل‌های نخبگانی که داعیه و چه‌بسا «رسالت» پیشوایی و رهبری از بالا دارند را از سازماندهی اندیشه‌ای که نسبت به خودسازماندهی از پایین درونمان است، به‌کل تفکیک کرد.

کلیه‌ی انقلاب‌هایی که تاکنون رخ داده، نشان داده‌اند که در اوج برآمد انقلابی، توده‌ها درحینِ خودکنش‌گری، همواره تشنه‌ی دانش و جویای نظریه‌ای رهایی بخش بوده‌اند. پس به‌ناچار به سازمان‌های انقلابیِ بالواقع موجود روآوری می‌کنند، و یک‌شبه آن
ها را از یک مجمع روشنفکری رادیکال و محدود به سازمان‌هایی توده‌ای تبدیل می‌کنند. خطرِ انسداد خودتکاملیِ جنبش‌های خودانگیخته نیز دقیقا از همین‌جا ناشی می‌شود. ازاین‌رو، نمی‌توان صرفا با نفی احزاب «پیشاهنگ»، با پشت‌کردن به نظریه‌ی انقلاب، صحنه را ترک کرد و هدایت جنبش‌های اجتماعی را به آن‌ها سپرد.


به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
ادامه از 🔺🔝

بُن و برلین ۱۸۴۱-۱۸۳۵

♦️اما مارکس تنها نوجوان تری‌یر نبود.

در خود او، در ذهن جست‌وجوگر و پرسش‌گر او، در اشتیاق کم‌نظیر او برای فراگیری، به یک کلام در نبوغ او، گرایشی درحال رشد بود که خودِ مارکس نسبت به فرایند تحول بعدی و نتایج آن واقف نبود – گرایشی که پس از قوام‌یابی نه فقط سیر حکمت بلکه مسیر بالفعل جهان را برای همیشه دگرگون کرد!
به‌هرحال، مارکس ۱۷ ساله، در ۱۵ اکتبر ۱۸۳۵ عازم دانشگاه بُن می‌شود. کلاس‌هایی که در دانشگاه بُن برداشته بود به اساطیر یونان باستان، تاریخ هنر، فلسفه و حقوق اختصاص داشتند. او در آنجا به «باشگاه شعرا» پیوست. مارکس بلافاصله قریحه و طبع هنری خود را کشف کرد و آزمود. در این دوره از او دفترهای شعری به‌جا مانده است که قصد انتشار آنها را داشت. او در یکی از اشعار رُمانیک خود در ۱۸۳۶ به نام «احساس»، می‌نویسد:
«من در کشاکشی بی‌پایان گرفتارم،
جوش و خروشی بی‌پایان، رؤیاهایی بی‌پایان؛
من نمی‌توانم همرنگ جماعت شوم،
درمسیر جریان آب شنا نخواهم کرد».


باشگاه شعرای بُن پر از فعالین سیاسی بود و بُن یکی از مراکز اعتراضات دانشجویی بود. تعدادی از دانشجویان آنجا دستگیر شده بودند. پدر مارکس با خواندن اشعار مارکس به او نوشته بود که از آنها سر در نمی‌آورم. زندگی دانشجویی مارکس، پدرش را نگران کرده بود. ازاین‌رو، تصمیم گرفت او را روانه‌ی دانشگاه برلین کند. در ۲۲ اوت ۱۸۳۶، دانشگاه بُن با انتقال او به برلین موافقت می‌کند. رشد فکری مارکس بین سال‌های ۳۶ تا ۴۱ باورکردنی نیست. او آثار باستانی، قوانین مدنی، حقوق و جزایی را با دقت مطالعه می‌کرد. دو کتاب درباره‌ی قوانین باستانی روم را به آلمانی ترجمه کرد. بخشی از کتاب رتوریک ارسطو، اثر تاریخی تاکیتوس به نام ژرمانیا، و اشعار اوید را ترجمه کرد. شروع به خودآموزی زبان ایتالیایی و انگلیسی کرد. حتی یک رُمان به نام اسکورپیون و فیلیکس و یک نمایشنامه با اقتباس از فاوست به نام اولانم نگاشت و جستارهایی به سبک دیالوگ‌های افلاطون به قلم کشید.

♦️از فرط خستگی مدتی بیمار شد و طی بیماری در نامه‌ای به پدرش گفت «با سراسر [آثار] هگل و تمام پیروان او آشنا شدم.» هگل ۵ سال پیش از ورود مارکس به برلین درگذشته بود اما کماکان فلسفه‌ی او غالب بود. مارکس به جرگه‌ی هگلی‌های جوان در «باشگاه دکترها» پیوست. بدین‌سان وارد کارزار مجادله‌ی نظری گشت. او درنامه‌ای به پدرش در دسامبر ۱۸۳۸ می‌نویسد: «در زندگی فرد لحظاتی وجود دارند که مانند سرحدات مرزی، پایان یک دوران و هم‌هنگام به‌روشنی یک مسیر جدید را نشان می‌دهند. درچنین لحظه‌های گذاری، به‌ناگزیر احساس می‌کنیم تا با اندیشیدن مانند چشمان عقابی به گذشته و حال نظر افکنیم تا نسبت به موقعیت واقعی خود آگاهی پیدا کنیم. درواقع، خودِ تاریخ جهانی مایل است بدین شیوه گذشته را نگاه و ارزیابی کند که غالباً به آن ظاهری واپسگرا و ایستا می‌دهد، درحالی‌که صرفاً به صندلی خود تکیه داده است تا خود را شناخته و کنش خود را در اندیشه، در تعقل، بازیابی کند».

♦️مارکس از سال ۱۸۳۹ مشغول پژوهش برای نگارش پایان‌نامه‌ی دکتری شد و در آوریل ۱۸۴۱ بخشی از پژوهش گسترده‌ی خود را زیر عنوان «تفاوت فلسفه‌ی طبیعت دموکریت و اپیکور» به پایان رساند اما به‌جای برلین آن‌را به دانشگاه ینا داد. مطالعه‌ی دقیق پایان‌نامه، به‌ویژه دفترهای تدارکاتی آن، می‌تواند ریشه‌های فکری آنچه به‌نام «مارکسیسم» می‌شناسیم را بر ما آشکار کند.
موزس هس، یکی از پایه‌گذاران سوسیالیسم در آلمان که هم ازلحاظ شهرت و نوشته‌هایش و هم از لحاظ سنی پیش‌کسوت مارکس بود، پس از ملاقات مارکس در یکی از محافل سوسیالیستی، حیرت‌زده می‌شود. او در نامه‌ای به دوستش برتولد اوئرباخ در ژوئن ۱۸۴۱ مارکس را این‌گونه توصیف می‌کند: «او پدیده‌ای است که تأثیری به‌سزا در من گذاشت. خود را آماده کن تا برجسته‌ترین فیلسوف - شاید یک نابغه - نسل کنونی را ملاقات کنی. دکتر مارکس (نام معبود من) هنوز بسیار جوان است... تصور کن روسو، وُلتر، لسینگ، هولباخ، ‌هاینه و هگل را؛ سپس همگی آنها را در وجود یک فرد واحد ترکیب کن... ماحصل آن دکتر مارکس است».

♦️اما مارکس برخلاف توصیه‌ی استادان دانشگاه برلین و علی‌رغم فشار و تهدید خانواده‌اش، پس از فارغ‌التحصیلی با دنبال کردن حرفه‌ی دانشگاهی و کار آکادمیک مخالفت می‌ورزد. توگویی مضامین پایان نامه‌ی دکترایش مسیر بعدی زندگی او را پیش‌بینی کرده بودند. ازاین‌رو، مارکس به محض خروج از دانشگاه درگیر مبارزه با قدرت‌های موجود می‌شود. این مسیری است که او تا زمان مرگ از آن روی برنمی‌تابد. همانگ‌ونه که #فریدریش_انگلس بر مزار مارکس اعلام کرد: «نام او در تمام اعصار ماندگار خواهد بود، همان‌طور نیز آثار او».

https://t.me/kkfsf/34306

به ما به‌پیوندید: https://t.center/kkfsf
🚩🚨💥 به‌مناسبت ۵ ماه مه
زادروز قاره‌ی اندیشه کـارل مـارکـس


تری‌یر، ۵ مه ۱۸۱۸

#علی_رها

♦️مجموعه‌ای از شرایط عینی و ذهنی از بدو تولد در «تری‌یر» تا دوران نوجوانی و جوانی - از بُن تا برلین، و از پاریس تا بروکسل، و الخ. - هم در شکل‌گیری شخصیت و هم جهان‌بینی مارکس مؤثر بوده‌اند. به عنوان یک نمونه، هنگام صحبت ازشرایط ابژکتیو و سوبژکتیو، قطعاً ضروری است وضعیت آن زمان تری‌یر به‌درستی سنجیده شود.

♦️مارکس در ساعت ۲ صبح، ۵ ماه مه ۱۸۱۸، در طبقه‌ی دوم خانه‌ی شماره ۶۶۴ در کوچه‌ی بروکن گاسه در شهر تری‌یر‌، در راین‌لند آلمان، در خانواده‌ای یهودی چشم برجهان گشود. در ۶ سالگی به او غسل تعمید دادند. چراکه تری‌یر، شهری ۱۲ هزار نفری که اکثریت قریب به اتفاق آن کاتولیک با تعصبات مذهبی بودند، بچه‌های یهودی را به مدارس دولتی راه نمی‌دادند.
از آن‌جا که دولت پروس مانع ورود یهودیان به کارهای دولتی و دانشگاهی بود، پدر مارکس نیز که یک وکیل سرشناس بود، یک سال پیش از تولد کارل به‌ناچار نام خود را از هشل به هنریش مارکس تغییر داد و رسماً و برحسب ظاهر به یک لوتری پروتستان تبدیل شد. البته تری‌یر در منطقه‌ی راین بین سال‌های ۱۸۰۶ تا ۱۸۱۵ در تصرف فرانسه بود. طی آن سال‌ها تحت تأثیر انقلاب فرانسه، فضا و قوانین تری‌یر تاحدی لیبرالیزه شده بود و یهودیان به‌طور نسبی از حقوق شهروندی برخوردار شده بودند.

♦️با شکست ناپلئون و بازپس‌گیری راین توسط دولت پروس، جوی خفقانی بر تری‌یر حاکم شد. مارکس که در آن زمان پسربچه‌ای بیشتر نبود، با چشمان خود دید که چگونه آزاداندیشان تری‌یر از کار برکنار و‌ یا دستگیر می‌شدند. یک جاسوس دولتی گزارش داده بود که آموزگاران و برخی از دانش‌آموزان تری‌یر به لیبرالیسم گرایش دارند و جزوه‌ها و کتاب‌های ممنوعه می‌خوانند و اشعار سیاسی می‌نویسند. یکی از آن جزوه‌ها متعلق به لودویگ گال از بنیان‌گذاران سوسیالیسم آلمانی بود که به دستگیری یک دانش‌آموز و یکی از آموزگاران مدرسه‌ی مارکس منجر شد.

لودویگ فون وستفالن

♦️درعین حال، تری‌یر از لحاظ صنعتی یکی از پیشرفته‌ترین مناطق غربی آلمان بود. رشد سرمایه‌داری باعث فقر روزافزون اهالی شده ‌بود، به‌طوری‌که از هر چهار نفر، یک نفر با کمک‌های خیریه زندگی می‌کرد. درمیان کارگران شهر، حرکت‌هایی اعتراضی به‌راه افتاده بود و ایده‌های سوسیالیستی درمیان آنها و نیز فرهیختگان دموکرات شهر کم‌کم جای پایی بازکرده بود. یکی از آن فرهیختگان دموکرات، پدر همسر آتی مارکس، لودویگ فون وستفالن بود که در آن زمان مشاور دولتی شهر تری‌یر بود.
وستفالن یکی از دوستان نزدیک پدر مارکس بود. هنریش مارکس و وستفالن از افراد سرشناس تری‌یر بودند و هردو از اندیشمندان روشنگری فرانسه متأثر بودند. هنریش به ویژه تحت تأثیر وُلتر و روسو بود. لودویگ وستفالن نیز فردی فرهیخته و یکی از طرفداران سن سیمون، بنیان‌گذار سوسیالیسم فرانسوی، بود. او نبوغ مارکس نوجوان ۱۴ ساله را تحسین می‌کرد. مارکس اشتیاق شدیدی به آموختن داشت، و تحت نظر و هدایت وستفالن با ولع تمام در حال فراگیری شکسپیر، شیلر، گوته، دانته، هومر و نیز ایده‌های سوسیالیستی بود. بین آن‌دو رابطه‌ای صمیمانه برقرار شده بود.

♦️خانه‌ی وستفالن محل برگزاری جلسات متعدد و مرکز فعالیت‌های فرهنگی بود. به‌ویژه پس از قیام ژوییه‌ی ۱۸۳۰ در فرانسه که باعث کناره‌گیری شارل دهم گشت، جنب‌و‌جوش تازه‌ای در محافل روشنفکری تری‌یر ایجاد شده بود. در انجمنی که به ابتکار پدر مارکس تأسیس شده بود، شرکت‌کنندگان شعارهای «برابری و آزادی» سرمی‌دادند و از برقراری حاکمیت قانون سخن می‌راندند. بنا به گزارش یک افسر نظامی، در آنجا «شور و شوق یک روح انقلابی» شکل گرفته بود. به پدر مارکس و اعضای انجمن مظنون شده بودند و انجمن را رصد می‌کردند. کارل که در این زمان پسری ۱۶ ساله بود، بی‌تردید از این رخدادها، از درخواست‌های آزادی فردی و آزادی مطبوعات تأثیر پذیرفته بود.
هم‌هنگام با این رخدادها، مارکس جوان در دبیرستان با آثار ادبی، تاریخی و فلسفی بزرگانی چون اوید، سوفوکل، سیسرو، تاکیتوس، توسیدیدس و افلاطون آشنا شده بود. زبان‌های لاتین، یونانی و فرانسوی را فراگرفته بود. پس جای تعجب نیست که در ۱۷ سالگی، در انشایی که برای فارغ التحصیلی زیر عنوان «انتخاب یک حرفه» می‌نویسد، اعلام می‌کند:
«مهم‌ترین راهنمای هدایت‌گر ما در انتخاب یک حرفه، بهروزی بشریت است... سرشت انسان به گونه‌ای ساخته شده است که دستیابی به کمال فردی او در قِبل فعالیت برای کمال و سعادت هم‌نوعان است... اگر ما در زندگی کاری را انتخاب کنیم که بیشترین خدمت را برای بشریت انجام دهیم، هیچ باری نمی‌تواند ما را خم کند، چراکه این فداکاری به نفع همگان است. ما نباید به یک خوشنودی حقیرانه، محدود و خودخواهانه تن دهیم بلکه خوشنودی ما به میلیون‌ها متعلق است...»
ادامه ⇩ ⇩⇩♦️
🚩🚨💥 به‌مناسبت ۵ ماه مه
زادروز قاره‌ی اندیشه، کـارل مـارکـس


تری‌یر، ۵ مه ۱۸۱۸

#علی_رها

♦️مجموعه‌ای از شرایط عینی و ذهنی از بدو تولد در «تری‌یر» تا دوران نوجوانی و جوانی - از بُن تا برلین، و از پاریس تا بروکسل، و الخ. - هم در شکل‌گیری شخصیت و هم جهان‌بینی مارکس مؤثر بوده‌اند. به عنوان یک نمونه، هنگام صحبت ازشرایط ابژکتیو و سوبژکتیو، قطعاً ضروری است وضعیت آن زمان تری‌یر به‌درستی سنجیده شود.
More