«دزد افکار»
نوشتن یک دزد است.
سرتاپا سیاه میپوشد.شاه کلید هم دارد.وقتی من در خواب غفلت هستم، از دیوار ذهنم بالا میرود، میپرد توی فکرم، هرچه هست و نیست با خودش میبرد. همه را میدهد به کاغذ. با هم کار میکنند. دستشان یکیست. کاغذ از وقتی که یاد دارد کارش انبار کردن فکرهای دزیده بوده است. فکرها را توی خودش جا میدهد. نپرسید مگر فکرهای "صدمنیکغازِ" تو، چه ارزشی دارد که کسی ترغیب به دزدیدناش شود؟ نوشتن این چیزها را قبول ندارد. کاری به نوع و کیفیت فکر ندارد. همه را بار میکند میبرد. کاغذ تمام فکرها را انبار میکند.فکرهای طلا( البته در ذهن من طلا زیاد پیدا نمیشود. خودتان از تورمها خبردار هستید.) فکرهای نقره. فکر های بدل. فکرهای خاکبرسری. فکر های لطیف. فکرهای زمخت. فکر های سیبیلو. فکر های ریشو. فکرهای پیچیده. فکرهای حساس. فکرهای بیخود. فکرهای با خود... خلاصه تمام فکر ها را میدزدد. در دزدی سریع و حرفهای، معروف است. هیچکس تا به حال چهرهی نوشتن را ندیده است. من خودم همیشه خواب بودهام که ذهنم را خالی کرده است. خوابغفلت خیلی سنگین است. اما وقتی ذهنم خالی میشود، انگار مویم را آتش زده باشند، سریع بیدار میشوم. چون به هر حال احساس خالی بودن، آدم و خوابش را سبک میکند.
هستیچهاردولی💌