نقد محمدتقی قشقایی
بر چند رباعی
فرزاد رفیعیانابتدا رباعی ها، سپس نقد:
رباعی1
شیری که شکار را در آغوش گرفت
کوهی که قطار را در آغوش گرفت
من درد خیابان ترا فهمیدم
تا کودک کار را در آغوش گرفت!!
رباعی2
پروانه شدن! روایتی مختصر است
سهم تو از این پیله کمی بیشتر است
مانند تمام مردمی ..اما نه
در عشق حکایت تو چیزی دگر است!!!
رباعی 3
من عاشق پاییزم و بارانهایش
دلتنگ اطاق تو و گلدانهایش
یک خانه ی خشتی از خدا میخواهم
از دور ببوسمت در ایوانهایش!!
رباعی4
زخمی است عمیق تر ز بی همنفسی
با درد بسازی و نگویی به کسی
در عشق امید رستگاری داری
شاید برسی به هیچ٬ شاید نرسی!!
رباعی5
یک مشت تگرگ روی دستم مانده است
پاییزم و برگ روی دستم مانده است
تنهایی مرده های گورستانم
اینگونه که مرگ روی دستم مانده است!!
رباعی6
ها...! نیمه ی تنهای خودت را بشناس
لبخند مسیحای خودت را بشناس
در عشق فقط به فکر معشوق نباش
دلتنگی سگهای خودت را بشناس!!!
رباعی7
بنویس که دوستم نداری بنویس
از هر چه فریب رستگاری بنویس
چاقوی خیانت خودت را بردار
بر روی تنم٬ تو یادگاری بنویس!
رباعی8
من هرزه گی بهار را میخواهم
شب های قصیده وار را میخواهم
دنیای من از رنج مقدس خالیست
من شهوت روزگار را میخواهم!!!
رباعی9
بی وقفه فروریخته «آن » در بغلم
آن نیمه تاریک جهان در بغلم
«او» مثل همان سیب که از شاخه ...ولی
افتاد به دست دیگران در بغلم!!
رباعی10
این باغچه بیمار تو شد حتی برگ
این دار بدهکار تو شد حتی مرگ
بم ها همه بی زلزله عاشق بودند
لرزید و گرفتار تو شد...حتی ارگ!
#فرزاد_رفیعیاندر آغاز تشکر می کنم از برادر عزیز جناب
فرزاد رفیعیان که رباعی هایشان را برای بررسی در اختیار گروه قرار دادند.
بر مبنای موازین این قلم و برای اینکه دچار پراکنده گویی نشوم با رویکرد به رباعی های مورد نقد سرفصلهایی را طرح موضوع می نمایم.امید که به کار بیاید.
1-رباعی و مجال ردیف!
رباعی از آن دسته قالب های دوست داشتنی است که به دلیل مختصر بودنش و حرف هایی که در طول تاریخ پیدایش ارائه کرده است خواهان زیادی داشته و دارد و جالب اینکه هرقدر از زمان تولدش که می گذرد انگار کارکردها و دست آورد های پنهان و پیدای زیادی می تواند داشته باشد.
همانطور که بارها به آن پرداخته شده است ردیف مختص شعر پارسی است و در زبان عرب که فرمت وزنی و ساختاری شعر کلاسیک از آن متصاعد شده است عنصری به نام ردیف وجود نداشته است.
ردیف همانقدر که می تواند باعث انسجام و تناسب در شعر کلاسیک (مخصوصا قالب هایی مانند قصیده ،غزل،رباعی و دوبیتی که تکرار شونده هستند در ردیف) شود به طوری که اگر درست و اصولی در مصرع اول انتخاب گردد می تواند یاری رساننده باشد، از آن طرف نیز اگر شعر و شاعر به درک مناسبی از ردیف در شعر نرسیده باشند شعر را به لبه پرتگاه یکنواختی ممکن است سوق بدهد.
حال در قالب رباعی که مجموعا 3 ردیف می تواند داشته باشد این وضعیت درجه حساسیتش بیشتر است! به تعبیر اولی ردیف در رباعی می تواند هماهنگی ایجاد کند یا نابود کننده باشد؟!
در پاسخ به سوال طرح شده عرض می شود همانطور که ردیف خوب است! در رباعی و مصرع هایش مجال اندک است و اگر بخشی از یک مصرع را به ردیف بلند (یعنی متجاوز از یک واژه) اختصاص بدهیم می بایست آنقدر هوشیار عمل کنیم که ردیف به هیچ عنوان از مصرع بیرون نزند! اینطور شعر از این منظر به مقصود می رسد. با لحاظ موارد طرح شده در مورد ردیف در رباعی به رباعی های مورد بحث می پردازیم:
" شیری که شکار را در آغوش گرفت
کوهی که قطار را در آغوش گرفت
من درد خیابان ترا فهمیدم
تا کودک کار را در آغوش گرفت!!"
در رباعی اول ردیف از چهار واژه شکل گرفته است.در مصرع اول و دوم در آغوش گرفتن شکار وقطار توسط شیر و کوه به نظر طبیعی می رسد اما مصرع چهارم که قرار است خیابان کودک کار را در آغوش بکشد به نظر با مصرع و مجموعه رباعی نتوانسته است هم مسیر شود.
در رباعی پنجم نیز رباعی با ردیف بلند به میدان آمده است!
" یک مشت تگرگ روی دستم مانده است
پاییزم و برگ روی دستم مانده است
تنهایی مرده های گورستانم
اینگونه که مرگ روی دستم مانده است!!"
با تمام شرایطی که بر این رباعی به لحاظ مضمونی رفته است به نظر می رسد رباعی با ردیف"روی دستم مانده است" کنار آمده است. مفهوم ردیف فوق رباعی را تاویل مند نموده است و موجب قوت شده است برای رباعی.
رباعی ششم نیز دارای ردیف بلند هست که از منظری متفاوت قابل بررسی می باشد اما نکته ای که نیاز به بررسی ارتباط ردیف با مضمون غالب در این رباعی دارد واگویه های شعر با مخاطب "تو" می باشد:
" ها...! نیمه ی تنهای خودت را بشناس
لبخند مسیحای خودت را بشناس
در عشق فقط به فکر معشوق نباش
دلتنگی سگهای خودت را بشناس!!!"
مصرع آخر یعنی دلتنگی سگهای خودت... با ردیفی که به کارگرفته شده است قرابت ندارد و در رباعی دهم می بینیم:
" این باغچه بیمار تو شد حتی برگ
این دا