#از_پدرم_متنفرم#قسمت_بیست_و_هشتمگفتم میام پیشت رفتم پیشش گفت با نامزدم به هم زدیم گفت فهمیده دوباره معتاد شدم قیدمو زده منم گفتم که باز شروع کردم گفتم چند وقته دوباره میکشم گفت پس بیا با هم بکشیم بیخیاله دنیا نشستیم و کشیدیم چه حالی بهم داد
خیلی وقت بود میخواستم تک تک سلولهای بدنم بهش نیاز داشت نشعه شدم گریه کردم
نسترن هم گریه میکرد اونم خیلی غصه داشت گفت همیشه بیا پیشم گفت دیگه من تقریبا هیشکیو ندارم همه تردم کردند بهش قول دادم بهش سر بزنم
قول دادم تنهاش نذارم اینبار تمام تلاشمو کردم که خودمو تابلو نکنم و نذارم کسی متوجه بشه سعی کردم نذارم مصرفم بره بالا ولی خب کسی که معتاد باشه تا داشته باشه میکشه فکر اینکه بخواد بقیه شو بذاره واسه ی یه وقت دیگه نیست افروز باز یهخواستگار دیگه پیدا کرده بود میگفت اینو میپسندی میگفت مث قبلی بچه خنگ نیست گفتم من قبلی رو هم پسندیدم اما اون منو نخواست
گفت زنشو طلاق داده وضع مالیشونم خوبه گفتم دلیل طلاقشون چیه گفت ارزو رو میشناختی که تو مدرسه مون بود گفتم کدوم همون دختر بلونده؟ گفت اره گفتم خب؟
گفت اون زنش بوده گفتم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ ارزو پولدار ترین دختر مدرسه بود
از اینا که همه بهش حسادت میکردند اون زمان که مردم نون واسه خوردن نداشتند دستاش پر
از النگو بود
مث پرنسس ها زندگی میکرد کلا ماله این دنیا نبود گفتم خب اگه ارزو زنش بوده که منو میخواد چیکار من تو ذوقش میزنم گفت ارزو میخواسته بره خارج
از کشور زندگی کنه واسه همین
از هم جدا شدند البته خیلی هم مشکل داشتند گفتم خب حالا چه جوری گفتی که بیان خواستگاریه من گفت همسایه شون و تو مهمونی خونه ی یکی
از دوستام دیدم گفت واسه ی پسر همسایمون دنبال زن میگردم منم وقتی فهمیدم کیه تو رو معرفی کردم گفتم خب باشه بگو بیان
قرار شد بیاند استرس داشتم با خودم میگفتم اگه جور شد و قرار شد ازدواج کنم چی؟ اگه بفهمند من معتادم
البته اون روزا
از خانوما تست اعتیاد نمیگرفتند چون خیلی کم دختری پیدا میشد که معتاد بشه منم
از نوادر بودم روزی که میخواستند بیاند دوش گرفتم دندونامو محکم مسواک زدم که معلوم نباشه سیگار مصرف میکنم ارایش کردم تیپی که دلم خواست و زدم
افروز که اومد گفت این چه سر و وضعیه برو سر و صورتتو بشور همون لباسایی و که من برات گرفتم بپوش گفتم اگه ارزو زنش بوده حتما
از خانومایی خوشگل و با کلاس خوشش میاد اگه با اون سر و وضع بیام جلوش فکر میکنه
از پشت کوه اومدم و فرار میکنه گفت احمق تو مطلقه ایی یکم که به خودت برسی فکر میکنند خرابی
گفتم اگه طرز فکرش این مدلیه میخوام صد سال سیاه نپسنده میخواستم خودم باشم ببینم کسی منو اینجوری که هستم میخواد یه نه با مادرش اومده بود خیلی سبزه بودلاغر و قد بلندم بود مث خودم متولد 56بود دوسال با هم اختلاف سنی داشتیم
از همون اول که شروع کرد به حرف زدن ازش خوشم اومد
خیلی صریح و بی پرده حرف میزد کلماتشو پشت استعاره های قشنگ مخفی نمیکرد و جملاتشو کش نمیداد همون اول گفت دقت کردی چقدر ما به هم شبیهیم ؟ گفتم
از چه لحاظ؟
گفت هم لاغریم هم قد بلند جفتمونم سبزه ایم گفتم نخیر سبزه ی شما خیلی تیره تر
از منه من گندمیم گفت اگه مرد بودی
از من سیاه تر بودی گفتم خب شاید گفت حتما بیشتر
از من
از کم و کیف زندگی سابقم خبر داری یا لازمه باز
از اول توضیح بدم گفتم
از کجا میگی که
از زندگی اولت خبر دارم ؟ گفت چون من شما خانوما رو میشناسم تا سر
از کار کسی در نیارین اجازه نمیدید بیاد خواستگاری گفتم اتفاقا تحقیقات نکردیم هرچی همسایه ی خواهرم واسه خواهرم تعریف کرده گفت خب چی دوست داری بدونی؟
گفتم من خانوم سابقتونو میشناختم
قبلا توی یه مدرسه بودیم دوست دارم
از دلیل طلاقتون بدونم
گفت من و ارزو عاشق همدیگه بودیم واسه همینم خانواده ش اجازه دادند ازدواج کنیم من ارزو رو خیلی دوست داشتم ولی خب یه رفتارایی داشت که کم کم نسبت بهش سرد شدم البته نمیگم مشکل
از رفتار اون بود منم خیلی مشکلات داشتم که اون ازم نا امید شده بود و تا سر حد افسردگی پیش رفته بود
ارزو مث یه شاهزاده بود و توقع داشت با همه مث کلفت و نوکراش برخورد کنه تا اینکه توافق کردیم و
از هم جدا شدیم گفتم بچه چی؟بچه نداری؟ گفت نه ارزو بچه دار نمیشد
البته یه موقع فکر نکنی واسه بچه ازهم جدا شدیما با هم قرار گذاشته بودیم اگه زندگیمون خوب شد یه بچه قبول کنیم و بزرگ کنیم اگه بچه براتون مهمه نتایج ازمایشامون هست میتونم بیارم نشونتون بدم تا مطمئن شی که من مشکلی ندارم گفتم خب شما دوست دارید چی
از من بدونید گفت راستش من در مورد شما همه چیو میدونم خواستم قبل
از اینکه بیام اینجا کامل تحقیقات کرده باشم .
ادامه دارد
@khanoOomaneha @khanevade_shaad