👈انسانِ خوب در شاهنامه
🍃🍃🍃
◀️قسمت اول
📙«انسانِ خوب» در شاهنامه چگونه کسی است؟
انسانی است که به زحمت میشود گفت که با امروز مناسبت دارد، کما آنکه حتّی در آن زمانها هم کسانی که در شاهنامه به خوبی شناخته شدهاند، جای محکمی در زندگی نیافتهاند، تقریباً همهی آنها خیلی زود مُردهاند و آن تعداد کسانی هم که زندگی کردهاند، زندگیِ آنها با کشمکش و رنج همراه بوده است.
به هر حال برای ما که در کارِ وداع کردن با گذشته هستیم، خالی از فایده نیست که ببینیم گذشتگان نسبت به انسانِ خوب و انسانِ بد چه نظری داشتهاند، زیرا شاهنامه چکیدهی فرهنگ و فرزانگیِ ایرانِ پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما میتوانیم به ذخیرهای از تجربهها و آموختههای پدرانِ خود طیّ نزدیک به دو هزار سال دست یابیم. در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار، متجدّد و عقب مانده، روشنفکر و تاریکفکر تقسیم نمیشدند، آدمهای خوب بودند و آدمهای بد؛
آدمهای خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیکنامی و نجابت و شرم و غیرت، پایبند بودند و آنقدر پایبند بودند که حاضر بودند جانِ خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند، آدمهای بد عکسِ اینها بودند؛
لیکن اگر انسانهای خوبِ شاهنامه در زندگیِ شخصیِ خود کامیاب نبودند، در عوض از لحاظ نوعی و برای مردم منشاء خیر شناخته شدهاند، زیرا زندگیِ آنها سرمشقِ نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریّت برای پیروز کردنِ خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفهی پیشاهنگی بر عهدهی آنان نهاده شده بوده.
ایرانِ قدیم هر وقت خواسته است مثالِ روشنی از زندگیِ شایسته و رستگار عرضه کند، این کسان را در برابرِ نظر آورده، هیچگاه از یادِ آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوانِ منبعی از امید و نیرو و تسلّیِ خاطر شناخته است...
👤در اینجا از چند تن از برجستگان آنها یاد میکنیم:
📙نخستین انسانِ خوب فریدون است که او را «فریدون فرّخ» خواندهاند. این مرد که زندگیِ شگفتآوری دارد، مدّتی در خفا زندگی میکند، مانند دانهای که باید چندی زیرِ زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتّی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر میدهد. پس از آنکه به سنّ رشد رسید، جانش را بر کفِ دست مینهد و به همدستیِ کاوه بر ضدّ ضحّاک به پای میخیزد. اتّحاد این دو، اتّحادِ عجیبی است؛ اتّحادِ جوانکِ مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضدّ بزرگترین قدرت زمان.
ولی سرانجام فریدون توفیق مییابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبیِ فریدون چیست؟ نخست در آن است که نمایندهی شر، یعنی ضحاّک ماردوش را از میان بر میدارد. پس از آمدن او و رفتن ضحّاک، زمانه «بیاندوه» میشود و مردم «راهِ ایزدی» در پیش میگیرند و دل از داوریها میپردازند، یعنی اختلافهای خود را کنار میگذارند، و فرزانگان، «شادکام» میشوند.
روشِ فریدون در پادشاهی آن است که گِرد کشور میگردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد میکند و هر بیدادی وجود داشت در رفع آن میکوشد. بدینگونه در زمانِ او کشور خرّم میشود و به جای علفهای هرزه، سَـرو و گُلبن میرویَد.
فریدون برای حفظ آئین و احترام به عدالت، حتّی ابا ندارد که با فرزندانِ خود جنگ کند، از اینرو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر میانگیزد و چون این دو کشته میشوند _گرچه در مرگ آنها داغدار است_ خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفرِ خود رسیده و عدالت اجرا شده است.
شاهنامه بزرگیِ فریدون را "داد" و "دَهِشِ" او میداند، به نظر او هر کسی که چنین رفتار کند خود، فریدونی است. بهترین وصفی را که دربارهی انسانی بتوان کرد، دربارهی او آمده:
«جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی»
و خود فریدون انسانِ خوب را چنین میداند، آنجا که صفت شاهزادهای را توصیف میکند:
ازیرا که پروردهی پادشـــــا
نباید که باشد مگر پارسا
سخنگوی و روشندل و پاکدین
به کاری که پیش آیدش پیشبین
زبان راستی را بیاراسته
خِرَد خواسته، گنج ناخواسته».
و زندگیِ خودِ او چنین خلاصه شده است:
«همه نیکنامی بدو راستی».
📚 از کتاب نوشتههای بیسرنوشت
✍ محمد علی اسلامی ندوشن
🍃🍃🍃
با پیوستن به لینک شاهنامه خوانی از گنجینه های ادبی و فرهنگی آن بهرهمند شویم.
https://t.center/khaneshShahnameh