خبرمازندران 🇮🇷🇮🇷

#اشک
Channel
Logo of the Telegram channel خبرمازندران 🇮🇷🇮🇷
@khabaremazandaranPromote
2.78K
subscribers
57.8K
photos
9.99K
videos
5.31K
links
✅خبرمازندران ♻️پوشش اخبار متنوع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و .. 🔸ما به #مازندران به عنوان یک #کلان_شهر می‌نگریم 🔹سایت خبری khaber.ir 👈ارسال مطلب: @khabare_mazandaran
😢 #فرماندار نمونه ای که با رفتنش #اشک همه رو در آورد
🔸اشکهای #خبرنگار فعال و نمونه #رامسری در مراسم خداحافظی #سروری
🗓دیروز ، رامسر

🌀به کانال مجله خبری مازندران بپیوندید:👇👇
@khabaremazandaran
دلنوشته ی دختر شهید علیزاده
✳️ در انتظار پدر..
اتوبوس طبق روال عادی کنار پل منتظر دانشجویانی که میخواستند به #ساری برگردند بود. زیر نور آفتاب به طرف ساری حرکت کرد.
دخترک ها باهم مشغول صحبت بودند و من با تبسمی بر لب در خیال خودم و خاطراتم غرق شده بودم ، در روزهایی که با پدر مسیر طولانی دانشگاه را میپیمودیم . وقتی پدر را در هر جاده و ماشینی تصور میکردم ،اشک بر چشمانم حلقه می بست .
اتوبوس به شهر #نور رسید ،دخترک ها یکی یکی گوشی را از کیفشان درآوردند وبه پدرانشان زنگ زدند .در میان آن صندلی ها ،من آرام و بیصدا نشسته بودم ،صدای دخترها در گوشم میپیچید..
سلام بابایی من رسیدم ...
سلام پدر بیا دنبالم ...
سلام #باباجون من منتظر میمونم تا بیای...
و هزاران سلام دیگر
#بغض گلویم را فشرد،چون من پدری نداشتم که به اون سلام کنم ،پدری که همیشه منتظر آمدنش بودم ،منتظر شنیدن جمله ی ؛سلام دختر بابا الان میام دنبالت..اما صدایی نمی آمد،نه زنگی،نه صدای بابایی و نه انتظار لذت بخشی...
سرم را به شیشه ی اتوبوس تکیه دادم، ازپنجره ی اتوبوس دخترهارا میدیدم که پدرانشان را درآغوش میگیرند و پدرانی که با لبخند به استقبال آنها می آمدند، بادیدن چهره ی بشاش پدران ، به یاد پدرم افتادم ،به اینکه اون چقدر دوستم داشته ،به اینکه چقدر دلم برای #آغوش و دستهای قوی و پرمهرش تنگ شده ... ناگهان چشمم بر عکس ها و نوشته ها افتاد،بر لبخندی که بر روی لبان و چهره ی مهربان پدرم نقش بسته بود...
اتوبوس از هرشهری که می گذشت ،بر روی تابلوها عکس پدر و شهدا را میدیدم که نوشته بود:
شهدا زنده اند الله اکبر
شهدا شرمنده ایم
#زندگی زیباست اما #شهادت زیباتر است...
وهزاران جملات دیگر .
چشمانم را بستم درحالیکه قطرات #اشک روی گونه هایم سرازیر بود پدر را درکنارم حس کردم ...لبخندی برلبانم نشست ...از خوشحالیه دختران و پدرانشان من هم خوشحال شدم و به این باور رسیدم که پدر رفت تا #آرامش و #امنیت را حس کنیم ،رفت تا این لبخند ها و مهربانی ها بر روی لبان پدران و دختران برای همیشه ماندگار بماند .... به خودم و پدرم افتخار کردم ،غصه از دلم رخت بسته بود، من از خوشیها و آغوشهای پدر گذشتم تا دختران سرزمینم پدرانشان را در آغوش بگیرند و لمس کنند تا بدانند پدرانشان بهترین تکیه گاه زندگیشان است .
آهای شهدا و پدر عزیزم ...دلای ما تنگ براتون 💖
⭕️منبع: کانال https://telegram.me/sardarhajabbasalizade
💢join👇👇👇💢
@khabaremazandaran