▫️به گزارش خانهی فرهنگ گیلان؛ پاسداشت داستاننویس گیلانی مجید دانشآراسته عصر پنجشنبه بیست و چهار آبان همراه با جمعی از هنرمندان و علاقهمندان در پژوهشکده گیلانشناسی دانشگاه گیلان برگزار شد. در ابتدا الهام کیانپور، دبیر نشست به میهمانان خیر مقدم گفت و دلیل این پاسداشت را، حضور شصتسالهی دانشآراسته در ادبیات گیلانزمین بیان کرد. «او بیش از نیم قرن است که در حوزهی داستاننویسی مدرن میکوشد. او یکی از کسانی است که رشت را بهعنوان یکی از قطبهای ادبیات اقلیمی در ایران مطرح کرده است. روز جهانی پارک شهر و زبالهدانی، از آثار معروف او، در سال ۱۳۵۱ خورشیدی منتشر شد.» سپس کیانپور از نخستین سخنران، محمدرضا پورجعفری، نویسنده دعوت به عمل آورد. پورجعفری در ابتدای سخنان خود به ثابتقدمی دانشآراسته در امر نوشتن اذعان کرد و بیان داشت او بعد از نوشتن هر داستانی، میگفت آخرین داستان است. «او با زبان خودش حرف میزند. ساده و روان. صمیمانه مینویسد. از احساسات کمک نگرفته است و بیطرفانه دست به قلم برده است. فردی داستانخوان است و با همینگوی، چخوف، هدایت و چوبک کاملاً آشناست. او هم نوشته و هم خوانده است. صدای کلمات را شنیده و آنها را بوییده است. تاریخ و جغرافیای واژهها را درک کرده است.» سپس نویسندهی کتاب دیدار با خورشید افزود: «نوشتن یعنی غلبه بر بسیاری چیزها. اینکه در جایی دیگر درک میکنی کم نمیآوری و به نوشتن ادامه میدهی. امیدوارم دانشآراسته همچنان به نوشتن ادامه دهد و کم نیاورد.»
پس از پایان سخنان پورجعفری دبیر نشست به جملهای از زندهیاد سعید صدیق، شاعر اشاره کرد که در وصف دانشآراسته گفته است. «قلم انگشت ششم اوست.» سپس کیانپور افزود که حافظهی دانشآراسته، حافظهی تاریخ داستاننویسی در دهههای پر رفتوآمد چهرهها و قلمهاست. «او که نویسندگی را با خواندن آثار چخوف و گورکی آغاز کرد، روایتی زنده از سیر تطور داستاننویسی در شصت سال گذشته بود.»
در ادامه دبیر نشست از حسن میرعابدینی، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه دعوت به عمل آورد. میرعابدینی در ابتدا به نقش ویژگیهای اقلیمی در متمایز کردن آثار اثرآفرینان برخاسته از گیلان و سنت ادبی منطقه در زمینهسازی برای برآمدن نوخیزان اشاره کرد. «مناطقی همچون گیلان به سبب وضع جفرافیایی و فرهنگی خاص خودش، فضای مناسبتری از بعضی مناطق دیگر برای خلق آثار ادبی فراهم میآورد. در بررسی این امر میتوانیم از نقد جعرافیایی استفاده کنیم. این نهله از نقد ادبی بهمثابهی میانرشتهای، شیوهی جلوهگر شدن مکان-فضاهای انسانی را در داستانها مطالعه میکند. در این نوع نقد ضمن توجه به نقش جغرافیا و شیوهی بازنمایی مکان در اثر ادبی، محل زندگی و رشد و نمو آفرینندهی آن اثر نیز مورد توجه قرار میگیرد و بر نقش ویژگیهای فرهنگی و سنت ادبی منطقه در زمینهسازی برای شکلگیری ادبیات تأکید میشود.» نویسندهی کتاب صدسال داستاننویسی ایران افزود که قصد او مکتبسازی بر اساس جغرفیای محل تولد نیست، زیرا جغرافیا عامل اصلی و یکه بهشمار نمیرود. سپس او به ویلیام فاکنر و مصاحبهای اشاره کرد که از او دربارهی ویژگی اقلیمی آثارش پرسیده بودند. «فاکنر جواب داد، قصدم این نبود که سلسلهوقایع سرزمین را بنویسم. صرفاً از نزدیکترین ابزار استفاده میکردم. چیزی را به کار میبردم که بهتر از همه میشناختم و آن محلی بود که در آن زاده شده و بیشتر عمرم را در آن زندگی کرده بودم. همینگوی هم میگوید: نویسنده باید از چیزی که بیشتر از همه میشناسد بنویسد. به همین منوال، جغرافياي گیلانی بر ساخت فضا و مناسبات شخصیتهای داستانهای برخاسته از این استان اثر میگذارد. در واقع رابطهی متقابلی برقرار است. از سویی متن ادبی از جغرافیای محل زندگی و رشد و نمو نویسنده اثر میپذیرد و از سوی دیگر، نویسنده با توصیف زادگاه خود، اقلیم آنجا و زندگی جاری در آن را از نو میسازد. جهانی داستانی میسازد در کنار جهان واقعی که واقعیتر از جهان واقعی است چون جلوههای پنهان نگاه داشته شدهای از واقعیت را در خود متبلور میسازد که خود واقعیت آن جلوهها را نشان نمیدهد و چه بسا که آن جلوهها را میپوشاند.»
سپس نویسندهی کتاب سرگذشت تاریخنگاری ادبیات معاصر ایران به «رولان بارت» اشاره کرد و افزود که او میگوید هر نویسندهای بر مبنای سبک خلاق خود فردیت مییابد. «اما سبکهای فردی در اسلوب نوشتاری همگانیتری میگنجند که میتوان از آن بهعنوان تأثیر عوامل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی بر شیوهی نگارش یاد کرد. رولان بارت به مناسبتی توجه میکند که بین آفرینش ادبی با وضع جامعه و ادبیات برقرار میشود. او توجه به پیشینهی فرهنگی مؤثر بر شکلگیری اسلوب ادبی نویسندگان را ضروری میداند.»