فاجعهای که در محله هملاک رخ داد، بدترین اتفاقی بود که تا به حال رخ داده!
این فاجعه در حیاط پشتی خانه ایتن مارش به وقوع پیوست. یک شب در ماه جولای، وقتی ایتن و دوست صمیمیاش بیلی ده ساله بودند، در چادری روی چمن تازه هرس شده به خواب رفتند، اما صبح که شد ایتن تنها بود!
در طول شب کسی چادر را با چاقو بریده و بیلی را دزدیده بود و دیگر هرگز کسی او را ندید.
سی سال بعد، ایتن با بیمیلی به خانه دوران کودکیاش برگشته است.
او که دچار کابوس و بیخوابی شده، توجهش به اتفاقات عجیبی که نیمههای شب رخ میدهد، جلب میشود.
کسی سر به سرش میگذارد یا بیلی که مدتهاست تصور میشد مرده، به شکلی به محله هملاک برگشته است؟
اتفاقات مرموز ایتن را وادار میکند تا در مورد آنچه در آن شب اتفاق افتاده تحقیق کند.
جست و جویی که او را با دوستان و همسایگان سابق خود پیوند میدهد و به سمت جنگلی که محله را در برگرفته هدایت میکند، جنگلی که بیلی ادعا میکرد ارواح در آنجا حضور دارند و موسسهای اسرارآمیز در آن قرار دارد که به تحقیقات مخفیانه مشغول است.
📘 نیمههای شب
🖊 رایلی سیجر 🔗 لیلا سام
📜 ۳۱۲ صفحه
📌 #رمان #جنایی #معمایی
@ketabdooni✨