📖 خلاصه کتاب نظم بدون طراحی
🏷 قسمت هشتم
🔹 در ادامه برتود به بحث مسکن میپردازد: نسبت درآمد به قیمت مسکن یکی از معیارهای سنجش برای استطاعت مسکن در جوامع است. ولی لزوما وقتی مقدار این معیار کم باشد نشاندهنده استطاعت مالی برای تهیه مسکن نیست. درواقع تفسیر این شاخص کمی چندوجهی به نظر میرسد. نمیتوان گفت که چون این نسبت کم است پس سهم کمتری از درآمد خرج تهیه مسکن شده و مابقی به تهیه سایر مایحتاج میرسد و سبب بالارفتن رفاه میشود. ممکن است چون شهر خالی از سکنه بوده و یا بخاطر آب و هوای نامناسب، تقاضا برای مسکن کم باشد و درنتیجه قیمت مسکت پایین باشد؛ امری که لزوما به معنی رفاه بیشتر نیست. با اینحال اگر این نسبت برابر ۳یا کمتر باشد یعنی تامین مسکن وضعیت خوبی دارد و بالاتر از آن غیرقلابل استطاعت تلقی میشود.
🔹علاوه بر این توضیحات، نویسنده به شدت با وضع قوانین براى حداقل اندازه قطعه و زیربنا مخالف بوده و معتقد است که این امر به سکونت غیررسمى دامن میزند. امرى که نه تنها فقر را کم نکرده بلکه با غیرقانونى بودن سکونتگاه فقرا امکان ارائه خدمات به آنها را از بین برده و اثرات فقر را بیشتر میکند. اصرار برنامهریزان به وضع چنین قوانین ناشى از نگاه آرمانگرایانه آنها براى ساخت شهرى آرمانى بوده و عدم درنظرگیری واقعیات دارد. ذر برخی موارد، میزان این حداقلها آنقدر بالا است که نه صاحبان املاك و نه دولت (با یارانه) قادر به ساخت مسکن نخواهند بود. دولت میتواند هم در بخش عرضه و هم تقاضا سوبسید بدهد. در بخش تقاضا سوبسید مستقیم به متقاضیان داده میشود (مثل مدل ووچر) . در این مدل متقاضیان بین خودشان بر سر مکان و اندازه زیربنا معامله میکنند. در بخش عرضه، سوبسید به سازندگان داده میشود. در این حالت متقاضیان انتخاب چندانى نداشته و به سمت خانههای ساختهشده سوبسیدى سوق داده میشوند. ولى در مدل سوبسید به تقاضا، مدلهاى مختلفى با متراژ و موقعیت مختلف امکان ساخت خواهد داشت.
🔹ساخت مسکن اجتماعى سوبسیداسیون در بخش عرضه است که مشکلات زیادى مثل واگذارى غیرقانونى و درنتیجه افزایش متفضایان، نبود مالکیت دائمى و ایجاد گتوهاى بسته و ... را در پى خواهد داشت. ولى این سوبسیداسیون چون باعث ایجاد اشتغال میشود، و نیز میتواند سر و صداى تبلیغاتى بیشترى را به راه بیاندازد و لذا از طرف سیاستمداران حمایت بیشترى میشود.
🔹در ادامه، به بررسى یک برنامه مسکن اجتماعى در آفریقاى جنوبى پرداخته میشود. این مسکنها در مکانهاى خالى ساخته شدند؛ چون سازندگان باید هم از قوانین ساختمانى و هم حداقلهاى ضابطهای تبعیت میکردند . طبیعتا به دنبال کسب سود اقتصادى هم بودند. پس زمینهاى خالى ارزان را میخواستند که در حاشیه شهر قرار داشت. علاوه بر اینها، این محدودهها به بازار کار دور بودند و هزینه رفت و آمد براى ساکنان که اکثرا کم درآمد بودند رابسیار بالا میبرد. با اینحال استقبال خیلى خوبى از پروژه شد. نویسنده پروژه را از منظر دسترسى به بازار کار نقد میکند و معتقد است از نظر تئورى میشد با برداشتن قوانین سختگیرانه ساخت و ساز و با سیستم یارانهاى مساکن بهترى ساخت. ولى خودش اذعان میدارد این پروسهاى زمانبر بوده و نیازمند زیرساختهاى سیاسى است که در افریقا مهیا نبود.در نتیجه پروژه ساختهشده از نظر عملی بهترین گزینه بوده است. در ضمن پروژه مسکن اجتماعى ناخودآگاه بسیار شبیه خانهسازیهاى زمان آپارتاید بود که سیاهان را در حاشیه جاى میداد. نهایتا نیز نویسنده میگوید دو درس از افریقا میتوان آموخت: اول اینکه در این پروژهها به بازار کار توجه شود و دوم آنکه زیرساختهاى حمل و نقل باید به موازات ساخت مساکن جدید توسعه یابد.
#نظمبدونطراحی
🆔 @ketab_shahrsazi