در رثای شاعر مرثیهسرا
مرگ ناگهانی
#سید_جلال_حسینی (۱۳۲۳-۱۴۰۲) مردی نجیب از خاندان شریف حسینی نوشآباد، مایه تأثر من شد، روزگار آنقدر عزیز از انسان میگیرد تا هر مرگی را باور کنیم، اما از دست دادن ناگهانی عزیزان انسان را بهتزده میکند.
همین امسال که به خدمت ایشان رسیدم برای اشعار سقایی، دفتر شعری داشت که در آن نوحههای محرم را سروده بود و امیدوارم نزدیکانش به نشر آن اهتمام کنند.
این دفتر آدم را میبرد به سالهای دور که سرودههای پر احساس و سنگیناش را در هيئت حسینی دم میگرفتیم، چنانکه پس از گذشت دهها سال هنوز برخیاش را در حافظه دارم.
شبهایی بود که اشعار دلنشیناش را نوحهسرایان در کوچه سر میدادند و من از بستر خواب میجستم و ذوقزده با آیینگزاران همراه میشدم.
شعر نوحه کم ندیدیم و نوحهسرا کم نمیشناسیم، اما نه زیاد شاعر با چنین منش داریم و نه شعری که متضمن درک درست از واقعه عاشورا؛ شعر رثا و عمق احساس دینی و اخلاقی باشد و معنا و ساختارش کنار هم آید و بر جان نشیند.
این نیک مرد در دهه چهل که سواد دار کم بود، در رشته ادبیات از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد، با اینکه میتوانست خود را به مدارج دنیایی معمول برساند، اما افتادگی توأم با عزت، وی را بر آن داشت تا به کارمندیِ ساده در اداره ارشاد بسنده کند، گر چه دوره کوتاهی به ضرورت، سرپرستی اداره ارشاد کاشان را عهدهدار شد.
هنوز نوجوان بودم، علاقه به عرفان مرا برآن داشت تا در کتابخانه عمومی کاشان دنبال "مرصاد العباد" باشم، او که اسمم را روی کارت عضویت دید، شناخت و تعجب کرد، چرا این کتاب؟!
گفتم: "شما من را میشناسید"؟
با خنده گفت: "بچه که بودی موهایت طلاییتر بود".
چقدر این سیاق آشنایی دادن برایم هیجانانگیز بود!
باری مردی بود که افتخار میکرد ۷۰ سال با کتاب و مطالعه مأنوس بوده است. چون خود بزرگ و فهمیده بود، قدر کوچکترینها را میدانست و همیشه با احترام برخورد میکرد. بیشتر در ایام محرم یکدیگر را میدیدیم. با نگاه مشتاق و چهره صمیمی، کت و شلوار شیک و قیافه موقر.
دریغ محرم امسال، آن نگاه محترم نخواهد بود تا در محضرش عرض ادب کنم، مانند بسیار کسان عزیزی که نیستند و باید با به زخم نبودشان که هیچ مرهمی ندارد، کنار آییم.
بیشک این داغ برای بازماندگان سخت است، آن هم پس از سوگ مادر؛ زبان حالشان شعری است از خود سید جلال که در حدود ۳۰ سال پیش در روز عاشورا میخواندیم:
"تو مرا همسفر همره خود ببر سوی گلستان!
رفتی از دست من، ای همه هست من، میدهم جان!"
روانش انوشهباد!
#آیینهای_محرم#محمد_مشهدی_نوشآبادیhttps://www.instagram.com/p/C4Xmeo-oYlE/?igsh=MXBkOHg1bnZ0YmZsdQ==