نزاع گردو وچنار
روزی دعوایشان درگرفت.
گفت باطعنه منبری به چنار..
سرفرازی چه می کنی بی بار...
نه مگر ننگ هر درختی تو..
کز شما ساختند چوبه دار..
پس برآشفت آن درخت دلیر
روبه منبر چنین نمود اخطار..
گفت گرمنبر تومنبر بود..
کار مردم نمی کشیدبه دار
داستان مثل جواب ابلهان خاموشی است @menbaromehrab97 نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد . روستایی سوار سوار بر الاغ آنجا رسید .از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد. شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قااضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته. قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟ او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت: جواب ابلهان خاموشی است. منبع: امثال و حکم علی اکبر دهخدا
نقل مطالب و داستانها با ذکر منبع ، رعایت اخلاق و امانتداری است.
مواظب رایحه حرفهایمان باشیم؛ کلمات رایحه دارند ، بو دارند ، عطر دارند … رایحه حرفهایمان تا ساعتها روی جان و تن می نشیند … تا مدتها در فضا می ماند … تاسالها درخاطره ها جا خوش می کند.
عطر حرفهایمان، هر چه باشد تند و تلخ ، گرم و شیرین، تیز و شورانگیز،آرام و روح انگیز ما را، در خاطره ها به یاد می آورد
شمیم رایحه حرفهایمان را انتخاب کنیم؛ بدانیم که به یاد می ماند. پس کلماتی را برگزینید که چون عسل شیرین و چون گل رایحه دلنواز داشته باشند.
هنگامی که یک فضانورد را میبینی که گاو میپرستد و جراح اعصاب ملحدی را میبینی که با وجود این نظم و دقت شگفت در جهان به خالقی باور ندارد و استاد دانشگاهی با مدرک دکترا را میبینی که در مسئله میراث به الله متعال اعتراض میکند و ادیبی را میبینی که بر سنت نبوی میتازد و اندیشمندی را میبینی که حجاب را عقبماندگی میبیند
میدانی که مسئله اصلی، به عقلها مرتبط نیست بلکه به قلبها ارتباط دارد.
الله متعال میفرماید:
{فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ} «این چشمها نیستند که کور میگردند و بلکه این دلهای درون سینهها هستند که نابینا میشوند» [حج: ۴۶].
می گویند: پروردگارا! دلهای ما را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی (از راه حق) منحرف مگردان، و از سوی خود،رحمتی بر ما ببخش براستی که تو بخشنده ای. 🌷💐🌷💐🌷💐🌷💐🌷💐 https://t.center/kanyawyrahmat
در زمان به قدرت رسیدن صدام در عراق، از جمله احزاب مخالف صدام، حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود *برزان تکریتی* سپرده بود.
یکی از دستگیر شدگان این حزب، *میاده* زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به اعدام محکوم شدند. *میاده* نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی مینمود که قبل از اعدام نامهای برای *برزان تکریتی* برادر صدام مینویسد، و از او در خواست میکند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند. *برزان* قبول نکرد و در جواب نامهی *میاده* نوشت: جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ....
*میاده* که روزهای آخر بارداری را طی میکرد، در روز موعود به پای چوبهی دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم اعدامش نداشت. خانم *میاده* در حین اعدام، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد. *رضیه* زنِ زندانبان، با اشارهی رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد!!! آقای *برزان* برادر ناتنی صدام پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز خانم *میاده* و جنینش را جویا شد و گزارش خواست. رییس زندان نیز در گزارش نوشت: جنین با مادر در چوبهی دار ماند تا مُرد ...
رییس و پزشک زندان و *رضیه* زنِ زندانبان، با هم، همقسم شدند که همدیگر را به *برزان تکریتی* نفروشند و توافق کردند که *رضیه* نوزاد را به خانهاش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد. از آن پس، همه نوزاد را *ولید* میخواندند. سالها گذشت و *ولید* بزرگ شد.
برادر خانم *میاده* (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی میکرد و سالها پیشتر، خبرهایی دربارهی خواهرزادهاش *ولید* از *رضیه* زنِ زندانبان دریافت کرده بود.
او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش *میاده* را پیدا و با خود به آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانیهایی که *رضیه* داده بود او را یافت. *ولید* قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت: *رضیه* مثل مادرم هست، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من کشیده، هرگز تنهایش نمیگذارم. این اتفاق زمانی بود که *رضیه* بازنشسته شده بود. خانم *رضیه* با خواهش از مسوولین، *ولید* را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام میکند.
ملت عراق ، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر میکردند، از جمله دستگیر شدگان *برزان تکریتی* برادر ناتنی صدام بود. از قضای الهی، *ولید* پسر خانم *میاده* ، مسئول مستقیم سلول *برزان تکریتی* شد و همانجا بود که قصهی مادر و فرزند درون شکمش را برای *برزان* تعریف کرد و گفت: حال آن فرزند من هستم!. آقای *برزان* با شنیدن این داستان از زبان *ولید* ، از خود بیخود شد و به زمین افتاد ...
پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ *برزان* ، *ولید* به عنوان زندانبان، مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود *طناب دار* را بر گردن *برزان* انداخت.
بدینسان دست حق و عدالت، ستمگر بیرحم را از جایی که گمان نمیکرد، به سزای اعمالش رساند. یقیناً روزگار به گردنکِشان و ظالمان مهلت میدهد تا شاید برگردند، ولی فراموشی در کار روزگار و در جزاء و کیفر أعمال ستمگران و دیکتاتورها وجود نخواهد داشت.
برگرفته از نوشتههای *پاریسولا لامپوس* معشوقهی صدام حسین رئیس جمهور معدوم عراق.
*آنقدر گرم است بازارِ مکافات عمل* *چشم اگر بینا بود، هرروز، روز محشر است* ((صائب تبریزی))
مردي حضرت عيسي(ع) را ديد كه به جانب كوه مي گريزد بدنبال او دويد و از او پرسید از چه اينچنين گریزانی؟ حضرت عيسي فرمود از احمقان میگريزم. مرد پرسيد: مگر تو نيستی آنكه كر و كور را باذن خداوند شفاداده و با نفس مسيحا ئیت مرده را باذن خدا زنده میکنی؟ حضرت مسيح گفت به ذات پاك خداوند قسم كه اسم اعظم خداوند را اگر بر كوه بخوانم بيتاب مي گردد اما آنرا نه يك بار كه هزاران بار بر دل احمق خواندم ، آن هم از روي مهر و محبت ولي سودي نداشت. رنج احمقي از قهر خداست ولي رنج كوري و مرگ از ابتلاست . ابتلا و بيماري رنجي است كه باعث رحم ديگران مي شود اما احمقي رنجي است كه باعث زخم و قهر ديگران ميگردد و مانند داغ خداوند است كه بر جان هركس بخورد همچون قفلي كه مهر و موم شده باشد هيچ دستي نمي تواند براي آن چاره اي بيابد .
زحمقان بگريز چون عيسي گريخت صحبت احمق بسي خونهاكه ريخت
برگرفته از مثنوی معنوی
❤️نشر = صدقه جاریه ↩️با یک کلیک وارد دنیایی از مطالب مذهبی شوید⬇️👇👇👇👇👇
* با هەموو موسوڵمانێك ئەو ڕاستیە ئیمانی وعەقیدەییە بزانن و ئاگاداربن لێی نەوەک تووشی بەدبەختی و خەسارەتمەندی دونیا و قیامەت بن!!
دەڵێ لا الە الا اللە کەچی پشتگیری کەسانێك دەکات کەدژایەتی ڕێباز و بەرنامەی لا الە الا اللە دەکات کە ڕێباز و بەرنامەی ئیسلامە!
سوجدە بۆ خودا دەبات کەچی دوژمنانی خودای خۆش دەوێ و پشتگیری خوێن ڕێژ و زاڵم و ستەمکار و دوژمنانی خودا دەکات!
سەڵەوات لەسەر پێغەمبەر (صلی اللە علیە و سلم) دەدات کەچی کەسانێکی خۆش دەوێ کەدژی ڕێباز و سوننەتی پێغەمبەرن!
گوتنی لا الە الا اللە نەتگێڕتەوە لە خۆشویستن و شوێن کەوتن و پشتگیری کردنی بێ دینان و دوژمنانی خودا هەرگیز سوودت پێ ناگەیەنێ لەقیامەت!
نوێژێك نەتگێرتەوە لە زوڵم و ستەم و حەڕامخۆری و پشتگیری کردنی خوێن ڕێژ و زاڵم و ستەمکار و داگیرکەران ئەم نوێژە هەرگیز سوودت پێ ناگەیەنێ لەقیامەت!
کەواتە پێش ئەوەی لەسەر گوتنی لا الە الا اللە و نوێژ و صەڵەوات و خێر و چاکەکانت قەرزار بیتەوە و موفلیس و مایەپووچ و بەدبەخت و خەسارەتمەند بی، لەدونیا بگەڕێوە لای خودا و دین و بەرنامەکەی!
ئەگەر تۆ تێنەکەوتووی لەو ڕاستیانەی باسم کرد سوپاسی خودا بکە و لەبەر خودا بڵاوی بکە و بیگەیەنە بەوانەی کە نازانن و بێ ئاگا وغافڵن لەو ڕاستیانە!
💢 یوسف ـ علیه السلام ـ از نصف زیبایی عالم برخوردار بود؛ اما خداوند در قرآن هرگز او را به سبب زیباییاش ستایش نکرده، بلکه او را برای این ستوده که از نیکوکاران بود:
معرفی کمال آتاترک برای کسانی که او را نمی شناسند.. 1- خلافت عثمانی را در سال 1924 سرنگون کرد. 2- در سال 1926 شریعت اسلام را به کلی ملغی کرد. 3- ارث بین زن و مرد را مساوی کرد. 4- ترکان را از انجام مناسک حج یا عمره ممانعت کرد. 5- زبان عربی را در مکاتب منع قرار داد. 6- اذان را در مساجد تحریم کرد. 7- حجاب را در ترکیه منع کرد. 8- مصطفی را از نام خودش حذف کرد. 9- تجلیل و بزرگداشت عید سعید فطر و عید قربان را لغو کرد. 10- یکشنبه را به جای جمعه تعطیل هفتگی قرار داد. 11- حروف عربی را از زبان ترکیه حذف کرد. 12- در هنگام عهده دار شدن منصب، سوگند بنام الله را به سوگند به شرف تبدیل کرد. 13- صدها تن از علما و فقیهانی که رویکرد او را رد کردند اعدام شدند. 14- قبل از مرگ وصیت کرد که نماز جنازه که مسلمانان بر متوفی میخوانند بر او خوانده نشود. 15- آتاتورک در سال 1923 در مجلس ترکیه گفت که ما اکنون در قرن بیستم و عصر صنعت هستیم،ما نمیتوانیم دنبال کتابی بگردیم که از انجیر و زیتون و عسل و حوری حرف میزند...