کانال رسمی کالیکلا لفور

#منتظر
Channel
Logo of the Telegram channel کانال رسمی کالیکلا لفور
@kalikolaihaPromote
920
subscribers
10.3K
photos
413
videos
260
links
(مازندران؛سوادکوه شمالی،روستای #کالیکلا_لفور) #تبلیغات_انجام_میشود 📢 برای ارسال 👇👇 📬 #نظرات، #پیشنهادات 📸 #عکس 📰 #اخبار و #مطالب با ما در ارتباط باشید: 🆔 @hamed_bazari70 🆔 @sadeghbazari
💐💐🌸🌸🌸🍁🍁🍁🌻🌻

#پند_پیرمرد

#پند یک پدر بر روی تخت #بیمارستان درحال #مرگ به فرزندش:

#منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن (#همه_رهگذرند)

#زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند (#مراقب_حرفهایت_باش)

#به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (#گذشت_داشته_باش)

#گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد (#خداوند_وجود_دارد_پس_حکمتش_را_قبول_کن)

#عمر من 80 ساله ولی مثل 8 دقیقه گذشت و داره به پایان میرسه (#تو_این_دقیقه_های_کم،
#کسی_را_از_دست_خودت_ناراحت_نکن)

#انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش.اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود

#قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش.

#انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فكرش.

@kalikolaiha
#شخصی برای اولین بار #یک کلم دید.
#اولین برگش را #جدا کرد،
#زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
با #خودش گفت:
#حتما یک چیز مهمیه که اینجوری #کادوپیچش کردن.
اما وقتی به تهش رسید و #برگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها #پنهان نشده، #بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست.

#داستان زندگی هم #مثل همین کلم است. ما روزهای زندگی رو #تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها #پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید #دریابیم و #درکش کنیم و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر #غصه‌هایی که خوردیم، نه #خوردنی بود نه #پوشیدنی، فقط #دور ریختنی بود. #زندگی، همین روزهاییست که #منتظر گذشتنش هستیم.
🌸🌸🌸🌸
#کانال رسمی #کالی کلا
🌻🌻🌻🌻🌻
@kalikolaiha
🍀 #پیرزنی در #خواب خدا رو دید و به او گفت:
#خدایا من خیلی #تنهام، #مهمان خانه من می شوی؟!
#خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به #دیدنش می رود...
#پیرزن از خواب بیدار شد و با #عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد..!
رفت و چند #نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو #پخت.
سپس نشست و #منتظر ماند...
چند دقیقه بعد #درب خانه به صدا در آمد...
#پیرزن با عجله به سمت در #رفت و اون رو #باز کرد
#پیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او #غذا بدهد
#پیرزن با عصبانیت سر #فقیر داد زد و در را محکم بست
#نیم ساعت بعد دوباره در خانه به صدا در آمد. #پیرزن دوباره با عجله در را باز کرد
این بار #کودکی که از سرما می لرزید از او خواست که از سرما #پناهش دهد
#پیرزن با ناراحتی در را بست و #غرغرکنان به خانه برگشت
نزدیک #غروب بار دیگر درب خانه به صدا در آمد
این بار نیز #پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی #پول خواست تا برای #کودکان گرسنه اش غذا بخرد
#پیرزن که خیلی #عصبانی شده بود با #داد و #فریاد پیرزن فقیر را #دور کرد
شب شد و #خدا نیامد...!
پیر#زن با یأس به خواب رفت و بار دیگر #خدا را دید
#پیرزن با ناراحتی گفت: #خدایا، مگر تو قول نداده بودی که امروز به #دیدنم خواهی آمد؟!
#خدا جواب داد:
بله، من امروز #سه بار به دیدنت آمدم اما تو #هربار در را به #رویم بستی...!
اری... #خداوند در همین دستان #نیازمندی است که بسوی تو #دست نیاز گشوده اند!!

🌸🌸🌸🌸🌸
#کانال رسمی #کالی کلا
🌻🌻🌻🌻🌻
@kalikolaiha