کانال رسمی کالیکلا لفور

#تکه
Channel
Logo of the Telegram channel کانال رسمی کالیکلا لفور
@kalikolaihaPromote
920
subscribers
10.3K
photos
413
videos
260
links
(مازندران؛سوادکوه شمالی،روستای #کالیکلا_لفور) #تبلیغات_انجام_میشود 📢 برای ارسال 👇👇 📬 #نظرات، #پیشنهادات 📸 #عکس 📰 #اخبار و #مطالب با ما در ارتباط باشید: 🆔 @hamed_bazari70 🆔 @sadeghbazari
🌺🍂🍃🍂🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🍂

#قصه_شب 📕 پول دود کباب

#فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. #مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. #بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد #تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی #دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود #ولی مرد کباب فروش به سرعت از #دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت: 
#کجا میروی پول دود کباب را که خورده ای بده. از #قضا ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که #مرد فقیر #التماس و #زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کباب فروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد. #ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب فروش گفت: این مرد را آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم. کباب فروش قبول کرد و #مرد فقیر را رها کرد. #ملا پس از رقتن #فقیر چند #سکه از #جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی #زمین میانداخت به #مرد کباب فروش گفت: بیا این هم #صدای پول دودی که آن مرد خورده، #بشمار و #تحویل بگیر. مرد کباب فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه #طرز پول دادن است #مرد خدا؟ #ملا همان طور که #پول ها را بر #زمین میانداخت تا #صدایی از آنها #بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آنرا #بفروشد و بخواهد برای آن #پول بگیرد باید به جای #پول صدای آنرا #تحویل بگیرد.

🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂🍃🍂🌺🍂
#کانال رسمی #کالی کلا
🌻🌻🌻🌻🌻
@kalikolaiha
#پیرمردی با #پسر و #عروس و #نوه اش زندگی میکرد.
او #دستانش می لرزید و #چشمانش خوب نمیدید و به #سختی می توانست راه برود. #هنگام خوردن شام غذایش را روی میز #ریخت و #لیوانی را بر زمین# انداخت و شکست.

#پسر و عروس از این #کثیف کاری پیرمرد #ناراحت شدند: باید درباره #پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم #می ریزد.

آنها یک #میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و #پدربزرگ مجبور شد به #تنهایی آنجا #غذا بخورد. بعد از این که یک #بشقاب از دست #پدربزرگ افتاد و #شکست دیگر $مجبور بود #غذایش را در #کاسه چوبی بخورد، هروقت هم #خانواده او را #سرزنش میکردند #پدر بزرگ فقط #اشک میریخت و هیچ #نمیگفت.

یک #روز عصر قبل از شام #پدر متوجه #پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند #تکه چوب بازی میکرد. #پدر روبه او کرد و گفت: #پسرم داری چی درست میکنی؟ #پسر با شیرین زبانی گفت: #دارم برای #تو و #مامان #کاسه های #چوبی درست میکنم که وقتی #پیر شدید در آنها #غذا بخورید!

#یادمان بماند که:
#زمین گرد است..."

#کانال رسمی #کالی کلا

🌻🌻🌻🌻🌻
@kalikolaiha